بنگاه دانش اقتصاد *ابتهاج*

مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی

بنگاه دانش اقتصاد *ابتهاج*

مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی

عفریت سرمایه داری در چنگال بحران.... از ا. م. شیزلی

 

بحران اقتصادی که جهان را فراگرفته است، بحران ساختاری نظام سرمایه داری است که با ناتوانی مردم آمریکا در بازپرداخت وامهای مسکن آغاز شد. نسبت دادن این بحران، به عمل کرد دولت بوش و یا وقوع حوادث و رویدادهای بزرگ، چه در مقیاس ملی، چه در مقیاس بین المللی، اتفاقا، راهی است در سمت انحراف از زمینه و علل و عوامل اصلی و اساسی است.

 

سرمایه داری دهه هاست که در بحران بسر می برد و نظام مالی آن، مدتهاست که به آخر خط رسیده است. تنها، عامل بقای آن ضعف و ناتوانی نیروهای مترقی طرفدار تحول اجتماعی- اقتصادی می باشد. امروزه، در شرایطی که «ماهی از سر گندیده» است و بوی تعفن آن، زندگی طبقات تحتانی و فقیر جوامع انسانی را تهدید می کند، تنها بخاطرعدم  تغییر توازن قوا به سود نیروهای چپ و ضعف جبهه نیروهای ترقیخواه است که، سرمایه داری و امپریالیسم می تواند به حیات خود ادامه ادامه دهد، نه صحت و کارآئی برنامه های اقتصادی سرمایه داری.

اگر چنانچه، نیروهای امپریالیسم ونیروهای داخلی آن در کشورهای سوسیالیستی، در آخرین دهه قرن گذشته، موفق نمی شدند سوسیالیسم را در اتحاد شوروی و اروپای شرقی، درهم بشکنند، امروز، سرمایه داری بوضعیت بسیار وخیم تر از آنچه که هست دچار می شد و نمی توانست به این راحتی به حاکمیت خود ادامه دهد. بعبارت صحیحتر، امپریالیسم با حمله برق آسا به سوسیالیسم و کودتای ویرانگر، توانست با دستیابی به بازارهای بکر، حداقل به مدت دو دهه، بحران خود را بر سر مردم  کشورهای آزاد از بازار لیبرالی سرشکن کند.

بحران، همزاد نظام اجتماعی- اقتصادی سرمایه داری است که در اثر تشدید استثمار و افزایش دائمی قیمتها و بالطبع، پائین آمدن توان خرید مردم بروز می کند. علیرغم تولید انبوه، نهادهای انگلی و قواعد حاکم بر نظام مالی سرمایه داری، از جمله سیستم بانکداری و بازارهای بورس، باعث رکود در بازارهای سرمایه داری و بدنبال آن، ظهور بحرانها می شوند.

بحران در بازارهای مالی آمریکا، گواه مشخص شکست سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی سرمایه داری است. این بحران، که با فربه تر شدن صاحبان سرمایه مالی و لاغرتر شدن طبقات پائینی جامعه، آغاز شده است، در واقع خط بطلانی است بر ادعاهای دو دهه قبل که، با تخریب سوسیالیسم، نوید "پیروزی" جهان تک قطبی سرمایه داری را به جهانیان اعلام کردند.

حضور قدرتمند سیاسی- اقتصادی چین در صحنه جهانی، مهمترین عامل بروز بحران و آشفتگی در مغز امپریالیسم است. چین بر خلاف اتحاد شوروی، بدون اینکه وارد مسابقه تسلیحاتی شود، با رشد دو رقمی سالانه اقتصاد خود، بازارهای جهان را در اختیار گرفت. زمانیکه آمریکا، با توسل به توان نظامی خود، کشورها را اشغال و ویران کرد و با کشتار بی امان مردم آنها، با تشکیل گروههای وابسته و خرابکار برعلیه دولتهای "نامطلوب"، نفرت و لعنت بشریت را نصیب خود ساخت، چین، با حضور گسترده در بازارهای جهانی، تنگ کردن عرصه بر کالاهای بنجل و تجملی امپریالیسم، قلوب مصرف کنندگان فـقیر و طبقات متوسط جوامع انسانی را تصرف کرد و موجبات تنزل اقتصادی و متعاقب آن بروز بحران شدید غیر قابل حل در خانواده امپریالیسم جهانی را فراهم ساخت. این یک امر قطعی است که بشریت جهان، شکست جهانی سازی آمریکائی و جهان تک قطبی را قبل از همه، مدیون چین است.

با ورشکست شدن بانکهای «فورتیس»، دکسیا و دیگر بانکهای اروپا بدنبال اعلام ورشکستگی بانکهای رهنی «فنی می»، «فردی مک»، شرکـت بیمه «ای. آی. جی» آمریکا، لیست بانکها و موسسات مالی ورشکسته، روز به روز طولانی تر می شود. امروز، ایسلند از روسیه طلب استمداد می کند. طبیعی است که فردا دیگران هم به صف یاری طلبان خواهند پیوست. در چنین شرایطی، برگزاری جلسات، بکار بستن برنامه های ضد بحران، تخصیص کمکهای نجومی به بانکهای خصوصی ازصندوق دولت و توجیهات مقامات سیاسی پیرامون آن، کمکی به حل بحران نمی کند. تقسیم و سرشکن کردن ضرر(؟) مفت خوران و چپاولگران بر سر مردم عادی و مالیات دهندگان، نمیتواند چاره درد بحران عمومی سرمایه داری باشد. زیرا، «خانه سرمایه داری از پای بست ویران است.»

اقتصاد بر خلاف علوم سیاسی، فلسفی، اجتماعی که علوم نظری هستند، بر اعداد و ارقام استوار است و جزء علوم دقیقه است. قواعد اقتصادی را هر انسانی، حتی آن کسانی که از نعمت خواندن و نوشتن محروم هستند، بطور روزه مره بکار می بندند. هر کسی، دخل و خرج، سود و زیان خود را براحتی آب خوردن حساب می کند و می داند که کدام کار به نفع و کدام دیگری به ضرر اوست. منتها، فکر انباره های امپریالیسم سعی کرده اند چنان صورت بغرنج و پیچیده ای به آن بدهند که گویا هیچ کسی غیر از "اندرونیها" نمی توانند از اسرار آن سر دربیاورند.

فرمول پول- کالا- پول، اصل اساسی اقتصاد سرمایه داری است و آن، بمعنی اقتصاد سوداگرانه، اقتصاد دلالی و واسطه بازار می باشد. بر اساس این فرمول، دست سوداگران، دلالان و واسطه گرانی که هیچ نقشی در تولید ندارند، در اقتصاد باز گذاشته می شود و هم آنها هستند که بازار جهان را اداره و کنترل می کنند. اینها، همان بازارهای بورس، کمپانیهای بی کارخانه ای هستند که، بدون آن که، تغییری در هزینه تولید کالاها ایجاد شود، قیمتها را دائما، بالا می برند، خون بشریت را به شیشه می کنند و باعث توسعه گرانی، فقر و گرسنگی در جوامع مختلف می گردند.

سیستم بانکداری و چاپ اسکناس و ضرب سکه بی پشتوانه نیز جزء مهمترین عوامل تشدید فقر و گرسنگی و به تبع آن، بحرانهای اقتصادی می گردند. طی چند ماه اخیر که، گرانی و بدنبال آن بحران عمیق اقتصادی از آمریکا به تاخت در آمد و بانکهای غول آسای جهان غرب، یک بعد از دیگری اعلام ورشکستگی می کنند، کانالهای تلویزیونی همه روزه چاپ دلار و یورو را بدون آنکه در مورد پشتوانه آن حرفی بزنند، نمایش می دهند.

بازارهای بورس و چاپ اسکناس بی پشتوانه مخرب ترین نقش را در اقتصاد جهانی بازی می کنند. فراموش نمی کنیم که طی چند ماه گذشته، قیمت هربشکه نفت از مرز ١۵۰ دلار گذشت و امروز با "سقوط آزاد" به پائین تر از ۸۰ دلار رسیده است. چرا؟ در حالی که نه عرضه کاهش یافته است و نه تقاضا. تغییری هم در هزینه تولید آن بوجود نیامده است. جواب این «چرا» روشن است. این بازی، ابزاری است برای  غارتگری بانکداران و بورس بازان فربه که، به پایان راه خود رسیده اند. زیرا، شیره جان بشریت را چنان مکیده اند که، در رگهای مردم، خونی برای مکیدنشان باقی نمانده است. به همین سبب است که زالوها، اعلام ورشکستگی نموده و فریاد وامصیبتا سرداده اند. حیات و موجودیت سرمایه های تجاری و مالی به خطر افتاده است.

تولید بی حساب و کتاب اوراق قرضه، اسکناس و سکه بی پشتوانه، باعث افزایش نقدینگی و در نتیجه، افزایش دائمی قیمتها، بدون تغییر در میزان درآمدهای مردم، مهمترین منبع تأمین منافع اقتصادی سرمایه داری و کاهش قدرت خرید مصرف کنندگان است. صدهد میلیون، شاید میلیاردها تن اسکناس دلار بی پشتوانه، بازارهای جهان را زیر و زبر می کند. البته، که نمی توان هیچ پشتوانه ای برای چاپ و نشر این میزان اسکناس، نشان داد ولی، تأثیر ویرانگرانه آن را همه جا و همه روز مشاهده می کنیم. تئوریسین ها و متخصصان اقتصادی نمی توانند هیچ دلیل قانع کننده ای در تأئید این امر ارائه دهند. هیچ پشتوانه ای را نمی توان بر آن میزان اسکناس دلاری که فقط به بازارهای روسیه بعد از شوروی تزریق شد، تصور نمود. با یک برآورد ساده، این میزان اسکناس سر به میلیونها تن کاغذ می زند.

در عین حالی که کالاهای آمریکائی از مدتها پیش، در بازارهای جهانی توتیا شده است و این کشور مقروض ترین کشور جهان است و تشدید بحران مالی می رود تا آمریکا را از پای در آورد، نرخ برابری دلار در مقابل دیگر ارزها، باز هم رو به افزایش است. برخی ادعاها که، آمریکا ٢۵ و یا در مواردی، ٤۰ درصد، تولیدات جهان را بخود اختصاص می دهد، در واقع چیزی جز ادعای پوچ هژمونی طلبان آمریکا نیست. بهتر است نظریه پردازان و تئوریسین های اقتصاد امپریالیستی بجای این تئوری بافی ها، به فکر مشغله دیگری باشند. بزرگترین منبع تأمین کننده منافع اقتصادی آمریکا، چاپ پول، اوراق قرضه و سرشکن کردن تورم و بحرانهای ناشی از آن بر سر کشورهای حاشیه ای است.

در باره نوسان و عدم ثبات نرخ برابری ارزهای ملی در مقابل دلار آمریکا، متخصصان اقتصادی نظریاتی ارائه می دهند که کمترین قرابتی با منطق ندارد. در یک مثل ملی گفته می شود: «اگر می خواهی حرف راست بشنوی، آن را یا از بچه بپرس و یا از دیوانه». روزی، خبرنگاری  از وزیر اقتصاد یکی از دولتهای تازه بدوران رسیده پرسید: «آقای وزیر، چرا نرخ برابری دلار با ارزهای ملی همیشه در حال نوسان است؟» وی در جواب گفت: «راستش، ما از اینجور چیزها سر در نمی آوریم و دخالتی هم نمی توانیم داشته باشیم. این نرخها، همه روزه از سوی بانک جهانی تعیین و به بانکهای ملی کشورهای مختلف اعلام می شود.»

ارزشها در بازارهای بورس و نرخ برابری ارزها را نهادهای انگلی سرمایه داری تعیین می کنند و طبیعی است که این نهادها، نه بر اساس "وحی منزل"، بلکه، بخواست و اراده صاحبان پولهای نجومی حاصل از چپاول و غارت دارائی های بشری، کنترل و اداره می شوند. بنابراین، کمکهای دولتی برای نجات بانکها و بازارهای بورس، تخصیص میلیاردها دلار از بودجه عمومی و یا بعبارت صحیحتر از کیسه مردم برای کمک به زالوهای سیری ناپذیر، در نتیجه نهائی، صندوق دولتها را نیز همچون جیب های مردم خالی و انبار صاحبان ثروت را پر خواهد کرد و دیو بحران بزودی تمام دنیا را بکام خود خواهد برد.

سرمایه داری امپریالیستی بطور کلی و امپریالیسم آمریکا بالاخص، برای خروج از بحران کنونی، برای نجات بانکهای خویش، برنامه بی چشم انداز ٧۰۰ میلیارد دلاری پولسون و ٢۵۰ میلیارد لیراسترلینگ براون و تضمین سپرده های مردم را به اجرا گذاشته اند، که عملا با شکست مواجه شد.

 اینک زمینه و شرایط مساعدی، اولا؛ برای لغو ضوابط و مقررات کنفرانس ١٩٤٤برتون وودز، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و تنظیم و تدوین سیستم جدید روابط اقتصادی بین المللی فراهم آمده است. ثانیا؛ اینک موقعیت خوبی است برای خارج کردن دلار از سیستم مبادلات ارزی که، منجر به متوقف شدن چاپ بی پشتوانه آن خواهد شد. چاپ دلار بی پشتوانه، یکی از مهمترین و فاجعه بارترین عوامل غارتگری، گسترش فقر و گرسنگی و بروز بحرانها می باشد.

اینک وقت آن است که، امپریالیسم جهانی و در رأس آن آمریکا، با قبول شکست جهانی سازی آمریکائی، خصوصی سازی را متوقف و واقعیتهای اقتصادی جهان چند قطبی را بپذیرد. تئوریسن های مسائل اقتصادی و سرکردگان امپریالیسم اگر بخواهند حداقل یک بار عاقلانه فکر کنند، می پذیرند که نه تاریخ پایان پذیر است و نه حاکمیت آنها ابدی! آنها خوب می دانند که اقتصاد، پایه و شالوده تمامی امور زندگی اجتماعی است. بحران کنونی، دلیلی است بر بی چشم انداز بودن سرمایه داری و آغاز دوره شکست تاریخی آن. بدین جهت، همه تلاشها و تخصیص صدها میلیارد دلار از جیب طبقات تحتانی جامعه برای نجات صاحبان سرمایه های هنگفت مالی، فقط  و فقط کار و زحمت نیروهای ترقیخواه و نوآور را سخت تر می کند.

طبیعی است که بحران اخیر سرمایه داری موجب تشدید بی اعتمادی مردم به کل سرمایه داری و در ادامه، به تشدید مبارزات طبقاتی و تحکیم صفوف نیروهای مترقی مخالف سرمایه داری خواهد انجامید. از هم اکنون، با قطعیت می توان گفت که: برنامه های نجات اقتصادی دولتهای آمریکا و اروپا، نه تنها نمی تواند سرمایه داری را از سرنوشت گریز ناپذیر خود نجات دهد، حتی، بر شدت و حدت فقر و گرسنگی مردم جهان خواهد افزود. زیرا، این بحران، بحران ساختاری است و مهار کردن دیو بحران که از شیشه اش خارج شده است، غیر ممکن بنظر می رسد. نیروهای چپ، باید این موضوع درک کنند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد