صلح، عامل تخریب است نه سازندگی؟
جنگ سرد و تأثیر آن در طرحهای عمرانی
Cold war & Perojects
جنگ سرد با اینکه خشن و زمخت و سیاسی و حتی نظامی به نظرمیرسد، در اصل یک طرح دوگانه برای افزایش تولید و ایجاد کارخانجات جدید و رونق تجارت است. زیرا مردم در اثر مرور زمان و یکنواختی، بسیاری از سلایق وعلایق خود را دور میریزند و با آن بیگانه میشوند. مثلاً در اثر افراط در خوردن یک نوع غذا، تصمیم به تغییر آن میگیرند و به غذاهای جدید فکر میکنند و در خودرو و مدل ماشین، نوع مبلمان، نمای ساختمان و همه و همه دچار یکنواختی (Rutin)، شده و میخواهند از یکنواختی بیرون بیایند. این خواسته باطنی افراد در سطح جامعه به شکل درخواست عمومی مطرح میشود و درخواستهای عمومی، نیاز(need) جدیدی را معرفی میکنند و نیاز جدید، طراحی جدید تولید جدید را به دنبال دارد. در واقع طراحی صنعتی از دل ناامیدی از مصرف امروز شکل میگیرد. یعنی همین مردمی که یک کالا را مصرف میکنند، در حال مصرف به دو شکل آن را میبینند. ممکن است همیشه مجبور باشند آن را مصرف کنند و یا اینکه ناگهان آن را از دست بدهند. این تصور دوگانه، هر دو وحشت آفرین و ترسناک هستند. اینکه یک روزی تمام عمر مجبور باشیم مثلاً همیشه غذا آبگوشت میل کنیم، یا چلوکباب و یا پیتزا، عذابآور است. البته ممکن است روزهای اولیه چندان مهم نباشد ولی در اثر استمرار، سیر نزولی مصرف نهایی آغاز میشود و با هر مصرف اضافه تمایل به آن کاهش پیدا می کنند.
در حالت دوم شخص ممکن است تصور کنند این آخرین لقمهای است که از این نوع غذا مثل چلوکباب یا آبگوشت میخورد. این تصور هم مانند تصور قبلی، مرگآور و ترسآور وحشتزاست. بین وابستگی دایمی یا قطع ناگهانی مصرف یک کالا یا حتی یک ارتباط، فامیلی، آشنایی همه و همه برای انسان تنوع طلب عذابآور است و لذا به دنبال تغییر در آن است ولو این تغییرات به جنگ یا خشونت بیانجامد.
صلح مسلح
Peace for weapons
زمان صلح، بسیار دوست داشتنی است زیرا مردم در آرامش کامل به کار و تولید و توزیع و مصرف میپردازند و در فکر رونق و کسادی بازار هستند. اما همه واقعیت این نیست. زمان صلح، زمان برنامهریزی برای جنگ است. عدهای صلح را صلح مسلح مینامند یعنی یک فرمول و معادلهی کامل روشن است که جنگ زمان مصرف کالاهاست و صلح زمان تولید آن است. یعنی اگر جنگ نباشد، مصرف کالا موردی پیدا نمیکند، در جنگ است که همه نوع کالا مصرف بالایی پیدا میکند و از نظرگاه روانشناسی اجتماعی هم مردم در حالت التهاب و تنش به سر میبرند و به طور طبیعی بدن آنها به درجات بالاتری از سوخت و ساز احتیاج پیدا می کند. علاوه بر اینکه ترس از دست دادن مواد غذایی و خوراکی خود باعث حرص و طمع بیشتر شده و باعث افزایش تقاضا و بالارفتن قیمت میشود. برخی از فیلسوفان از این همه دوگانگی و تضاد به وحشت افتاده و نظریهای دایمی به نام تضاد دیالکتیکی را ارایه نمودند و اینطور بیان داشتند که هر جنگی لزوماً صلح در پی داشته و هر صلحی لزوماً به جنگ منتج میشود. به عبارت دیگر ما شاهد ارایه نظریهای به نام تز (Thesys) و آنتیتز(Anti thesys) هستیم. تز، وضعیت موجود است و آنتیتز مبارزه با وضعیت موجود است و نظری به وضعیت ایدهآل یا وضعیت آینده دارد. واقعیت و حقیقت به شکل تز و آنتیتز با یکدیگر مبارزه میکنند. برخی از این دانشمندان بسیار بالاتر رفته و گفتهاند که هر تز در درون خود آنتیتز را میپروراند، یعنی هر جنگی صلح را در پی دارد و هر صلحی جنگی را به دنبال دارد. اگر مردم جنگ میکنند برای آن است که به دنبال صلح هستند، یعنی به بهانهی صلح با یکدیگر مبارزه میکنند و اگر صلح کردند معنیاش این است که در فکر توطئه، جمعآوری سلاح و مهمات و امکانات بیشتری برای جنگ تازه هستند به هر حال نتیجه آن است که چه صلح و چه جنگ، هر دو نیازمند تولید هستند. هردو نیاز به منابع مالی و تجهیزات کارگاهی و نیروی انسانی دارند، فقط این نیروها تغییر جهت میدهند، کارگران هر کارخانه میشوند سربازان یک پادگان و یا سربازان یک پادگان پس از جنگ میشوند کارگران کارخانهها.
سختی نان و تفنگ
Gun & Bread Curve
این سخنها و حرفها همه حرفهای عملی است، و حرف عملی، باید بر پایه ریاضیات بیان شود زیرا ریاضیات جواب مشخصی دارد: اگر یک مسألهای طرح شود و هرکس راه حلی انتخاب کند باید از هر روش یا راه حل که استفاده کند به آن جواب برسد. جواب هم از ابتدا برای طراح مسأله معلوم است. در اینجا نیز اقتصاددانان توانستهاند یک بیان ساده و روشن از تقابل صلح و جنگ بدهند و آن تئوری، منحنی و یا معادلهی تفنگ و گندم است.
تفنگ در اینجا سمبل کارخانجات اسلحهسازی و کمپانیهای فروش و توزیع اسلحه و جنگ افزار است و گندم نشانه تولید مواد غذایی، پوشاک و وسایل رفاهی است. اقتصاددانان میگویند که منابع محدود است(a) لذا اگر این منابع به گندم اختصاص داده شود ما تولید بیشتری خواهیم داشت و همین امر باعث میشود در تولید تفنگ، رشد کمتری داشته باشیم و بر عکس اگر امکانات، کارخانجات، نیروی انسانی و سرمایه برای تولید تفنگ و جنگ افزار بکار رود، از تولید گندم کاسته خواهد شد و جامعه همیشه در حال انتخاب یا در حال حرکت بین این دو نقطه است. گاهی به سوی تولیدات غذایی میرود و از تولیدات جنگی باز میماند و گاه به سوی تولیدات نظامی میرود و از دشمن عقب میافتد و دشمن به او حمله کرده و تمامی تولیدات گندمی و غذایی او را به تاراج میبرد. حد تعادل آن را معادلات بسیار پیچیده جهانی، انسانی، کشوری و محلی و حتی آب و خاک تعیین میکند.
حزب دمکرات و جمهوریخواه
Republic & Democrat Party
تعادل بین تولیدات نظامی و رفاهی گاه آنچنان مهم میشود که مردم دنیا برای دستیابی به آن تشکیلات و سازماندهیهای بزرگی ایجاد میکنند. مثلاً تقسیم کار بین آمریکا و ژاپن از این دست است. بعد از جنگ دوم جهانی، آمریکا جنگ میلیتاریستی (militaristy) را برگزید و ژاپن جنبه رفاهی را، لذا میبینیم که ژاپن توانست با تولیدات خود آمریکا را تسخیر کند و آمریکا توانست پایگاههای نظامی در ژاپن ایجاد کند. در بلوک شرق هم همینطور بود. شوروی سابق تمامی 16 کشور تابعه خود را از داشتن ارتش منع کرده بود و ارتش سرخ مسکو همیشه در آخرین نقاط مرزی (VSSR) مستقر بودند. مردم وظیفه تولیدات رفاهی داشتند و ارتش سرخ، وظیفه تولیدات نظامی. این تقسیمبندی به قدری قدرتمندانه بود که دیوار آهنین به آن میگفتند سلاحهای تولید ارتش سرخ بیشتر از سلاحهای دیگر فروش داشت که کلاشنیکف معروفترین آنهاست.
در داخل کشورها نیز این تقسیمبندی بوجود میآمد. صنایع غذایی برای خود اتحادیهای جداگانه داشتند و صنایع نظامی نیز جداگانه متحد میشدند، در آمریکا حزب جمهوریخواه اتحادیه سندیکاها و کارخانه داران تولیدات نظامی بود و حزب دمکرات مدافع حقوق کارگران و مدیران کارخانجات تولیدات رفاهی هرگاه حزب جمهوریخواه به قدرت میرسید طبیعتاً با فروش سلاح، تولید اسلحه و توزیع آن سر و کار داشت و بر عکس اگر مردم از اسلحه خسته میشدند و آرامش میخواستند، به سوی حزب دمکرات گرایش نشان میدادند. اما عملاً حزب دمکرات یعنی تولیدات رفاهی، دورانهای کوتاهتری در حکومتها نقش دارند. غالباً دولتها و حکومتها در دست مدیران صنایع و تولیدات نظامی است زیرا نظامیان از یکسو دارای نظم و تشکیلات وسیعتری هستند و از سوی دیگر ترس و رعب آنان باعث اطاعت بیشتر مردم میشود.
تخریب و سازندگی در صلح و جنگ
Building & Destroying in war
برخلاف تصور عامه، جنگ تنها عامل تخریب نیست بلکه بیشتر عامل سازندگی است و برعکس، صلح عامل تخریب است نه سازندگی. در اثر جنگ ممکن است برخی شهرها تخریب شوند یا روستاها از بین بروند ولی برای همین کار باید کارخانجات وسیع و بزرگی به وجود آید زیرا برای تخریب هر روستا، باید ده برابر مواد منفجر تولید شود و ده برابر سرباز و نیرو و جنگ افزار بکار گرفته شود و همه اینها نیاز به تولید دارند و لذا در زمان جنگ در یک طرف دنیا تخریب است در طرف دیگر به شدت سازندگی در حال اجراست تا جاییکه اگر سرعت سازندگی کم باشد جنگ مغلوبه میشود! یعنی اگر مهمات دیر برسد، سرنوشت جنگ تغییر میکند و بر عکس در زمان صلح، چون بازاری برای مصرف وجود ندارد و هر کس قادر است مصرف خود را کم کند یا به اندازهی مصرف تولید کند لذا هیچ انگیزهای برای سازندگی وجود ندارد. اما در همان زمان در قسمت نظامی، بیشترین تحرک وجود دارد و کارخانجات وابسته به ارتش در ابعاد مختلف بسیار فعال هستند لذا برای همین است که در سراسر جهان ایجاد ترس همیشه عامل خوبی برای تولید و افزایش همکاری مردم و بالابردن سطح اقتصادی یک کشور به حساب میآید. اگر مردم ترس از حمله نداشته باشند تنبل میشوند! درست مثل اینکه تعدادی گوزن را از جنگل بردارند و در باغ وحش نگهداری نمایند. آنها به دلیل ترس از حملهی شیرها و پلنگها همیشه در حال فرار بوده و قوی هستند ولی در باغ وحش دچار افسردگی و مریضی میشوند و میمیرند. به این دلیل است که باید همیشه یک عامل ترور، وحشت، جنگ، به مردم القا شود. جنگها در طول تاریخ هم محرک و موتور محرکه تاریخ بودهاند، همهی جنگ سالاران شعار صلح میدادند! و بر عکس آنهایی که شعار صلح میدادند، بهترین حامیان جنگ بودند. صلحدوستان جهان با شعار صلح به جنگ صلح میروند! آنها دشمن همه جنگ طلبان هستند و راهی جز جنگ با آنها ندارند؟!
تفاضل تخریب و سازندگی
Deduotion of building & Destroy
آیا تخریب بیشتر است یا سازندگی و کدامیک بزرگتر است، تاریخ این معادله را حل کرده است، همیشه سازندگی بیشتر از تخریب است و به همین جهت ما شاهد وجود شهرها و روستاها و بناها و سازههای فراوان هستیم، اگر یک برج دوقلو تخریب میشود در مقابل دهها برج جدید ساختهمیشود و آن هم با سیستم امنیتی بهتر! اگر شهری ویران میشود، شهرهای دیگر را میسازند با شرایط ضد موشک و ضد حمله!... و همیشه سازندگی در جایی صورت میگیرد که هیچکس تصور آن را نمیکند زیرا اگر تصور میکردند آن را هم تخریب میکردند. مثلاً میگویند با اینکه در تمامی دوران در طول تاریخ همه جهان تحت سیطره ایران بود ولی در نقشههای ایران مخصوصاً در زمان ساسانیان، اشکانیان یا حتی هخامنشیان یمن، دریای سرخ و بحرین جزو نقشه بوده ولی از حجاز یا جزیره العرب بر روی نقشه خبری نبود، علت آن این بود که این جا تبعیدگاه محسوب میشد و ساسانیان به آن اهمیت نمیدادند که آن را در نقشه بیاورند و هر کس را میخواستند تبعید کنند به عربستان تبعید میکردند و برای تحقیر آنان روسری بر سرشان میانداختند تا با تغییر لباس آنها را تحقیر کرده باشند، بعداً این روسری رسم مردم عربستان شد. از بازیهای تاریخ یکی همین است. جاییکه اصلاً روی آن حساب نمیشد، ناگهان مرکز ظهور تمدن اسلامی و هدایت کل جهان شد و حتی ایرانیانِ ساسانی و رومیان (Roman) را شکست داده و مطیع خود کرد. در زمان ما هم این اتفاق افتاده ولی برعکس زمان پیامبر شده، یعنی ابر قدرتهای جهانی از آمریکا تا بریتانیا و ایران و روسیه اصلاً روی عربستان و سعودیها حساب باز نکردند ولی الآن معلوم شد تمامی ترورها، کشتارها، جنگها در سراسر جهان با دلارهای نفتی عربستان سعودی هدایت میشده! لژیونرهای فرانسوی و آمریکایی با دستور عربهای شترسوار به کشورهای اسلامی حمله کرده و آنها را استعمار میکردند. جنگ اول و دوم جهانی که به دنبال فروپاشی عثمانی و ایران بود با همین هدف دنبال شد و امروز هم بیش از 50% ثروتهای داخل عراق از عربستان میآیند و منافقین هم با کمک مالی سعودیها بر جا هستند.