در کتاب «دعائم الاسلام، اثر نعمان بن محمد تمیمى(363 - 259ق)»، (ج1، ص351 تا 368) عهدنامه مفصلى از پیامبر اعظم حضرت محمد(ص) نقل شده که حاوى نکات بسیارى در شیوه حکمرانى و نکات مدیریتى است. آن چه مىخوانید، اقتباس و تلخیصى از این عهدنامه و منشور نورانى، خطاب به کارگزاران و مدیران است: 1. بنگر که کجا و چگونه بودى و امروز در کجایى؛ نصیحت را از خودت آغاز کن و در کار خاصان و شناخت آن چه به سود و زیان توست، نیکو بنگر. 2. چنان مباش که پندارى کرامتى را که خدا در حق تو کرده، واجبات را از دوش تو برداشته و تو شایسته آنى که مسئولیت سنگین را از تو بردارد؛ از این رو، در پى شهوات و خواستهها بروى. 3. جایگاه خود را بشناس؛ سرانجام خود را در نظر آر و آن را بسیار یاد کن و بسیار بیندیش که چه مىکنى و چه کسانى با تو مشارکت دارند. 4. ببین پدرانت، حکمرانان و شاهزادگان دیگر کجایند که دنیا خوار بودند؟ تو اکنون میراث خوار آنان و اداره کننده حکومت آنان هستى؛ چه شد آن گنجها که اندوختند و آن بدنهاى ناز پرورده و آن امیر زادگان مرفه اکنون کجایند؟ 5. از بدىها گذشتگان عیب مىگرفتى و کارشان را زشت مىشمردى؛ امروز از خودت عیب جویى کن و برحذر باش که به همان سرنوشت دچار نشوى. 6. تو درباره پیشینیان و کارشان داورى مىکردى؛ آیندگان هم درباره تو و کارهایت به قضاوت خواهند نشست و نسبت به تو همان را خواهند گفت که تو درباره دیگران مىگفتى. 7. ثروت اندوزى از حرام را نیرو مپندار و بذل و بخشش ناحق را سخاوت ندان. «قدرت»، در خویشتندارى است و «جود»، در پرداخت آن چه وظیفه توست. 8. دلت را خانه مهرورزى به مردم قراربده؛ نسبت به مردم درندهاى مباش که لغزش هایشان را فرصت و غنیمت شمارى؛ زیرا آنان یا هم کیش تو یاهمنوع تو هستند و به عفو و گذشت تو محتاجند. 9. در کیفر، شتاب مکن؛ مگو که امیرم و هر چه خواستم، مىکنم و هر گاه قدرت و حکومت، تو را به غرور و عجب کشاند، به یاد خدا باش که برتر از توست و به یاد مرگ باش که سرمستى و شادمانى بىجاى تو را در هم مىشکند. 10. میان خود و نزدیکانت با مردم منصفانه رفتار کن که اگر انصاف نکنى، در حق آنان ستم کردهاى و هر که به بندگان خدا ستم کند، طرف حسابش خداست. 11. شیوه ظالمانه، به زوال نعمت مىانجامد و اصرار بر ظلم، انتقام الهى را در پى دارد؛ زیرا خداوند، دادخواه مظلومان و دشمن ظالمان است. 12. به کارى بیشتر بپرداز که در راستاى حق و رضاى خالق و توده مردم باشد؛ نه آن چه که با رضایت خواص، رنجش عموم مردم را در پى دارد. 13. توده مردم، سامان بخش امور زمامداران و بازوى حاکم و مایه خشم بر دشمنانند؛ پس تا وقتى مطیع فرمانند، دلت با آنان و میلت همراه ایشان باشد. 14. آنان که بیشتر در پى کشف عیوب مردمند، در نظرت نکوهیدهتر باشند؛ زیرا در مردم عیبهایى است که والى سزاوارتر است تا آنها را بپوشاند. 15. آن چه بر خود نمىپسندى، بر مردم هم مپسند و تا مىتوانى رازها و عیوبشان را بپوشان تا خدا هم عیوب تو را بپوشاند. 16. در پذیرش سخنِ سخن چینان، شتاب مکن که سخن چین راست نمىگوید. 17. بخیلان، حریصان و ترسویان را در مشورتهاى خویش واردمکن؛ زیرا بخل و حرص و ترس، هرسه، ریشه در بدبینى به خدا دارد. 18. بدترین وزیران و همکارانت، آنانند که همکار امیران پیشین و همدست جرایم آنان بودهاند؛ آنان را در حکومت خود راه مده و در کارهایت وارد مکن. 19. کسانى را یاران و همکاران خاص خویش برگزین که همکار ظالم و یاور گنه کار نبودهاند؛ آنان را مخصوص همنشینى و دوستى در نهان و آشکار قرار بده و کسانى را گرامىتر بدار که نسبت به حق، گویاتر و نسبت به مردم، با انصافتر باشند. 20. با کسانى بیشتر همدم باش که اهل تقوا، راستى، خرد و شرافت باشند و از کسانى بیشتر فاصله بگیر که اهل تملق، چاپلوسى و ستایشگرىاند؛ زیرا مدح بسیار، غرور و غفلت مىآورد. 21. نیکوکار و بدکار را به یک چشم نگاه مکن؛ زیرا اگر چنین کنى، نیکوکار، در کارش بىانگیزه مىشود و خلافکار، در کار خلافش گستاخ مىگردد. 22. سنتهاى خوب گذشته را بر هم مزن و سنتهاى مضر به روشها و سنن خوب گذشته را پایهگذارى مکن. 23. در برپایى عدل و حق، با عالمان و حکیمان بسیار مشورت کن که این شیوه، احیاگر عدل و زداینده باطل است. 24. کسانى را به فرماندهى لشکریان بگمار که بردبارتر، داناتر، با سیاستتر و خوش اخلاقتر باشد و نیز دیر به خشم آیند؛ زود عذر پذیرند و به ضعیف، رأفت داشته باشند. 25. با کسانى بیشتر بپیوند که دین شناس، دیندار، خوشسابقه و شجاع باشند. 26. به سبب توجه به کارهاى بزرگ، امور کوچک نظامیان را نادیده نگیر که هر کدام از کارهاى بزرگ و کوچک، جاى خاص خود را دارند. 27. زندگى لشکریان و سپاهیان و خانواده آنان را تأمین کن تا در جنگ با دشمن، یک دل باشند و فکرشان نگران خانه و خانواده خود نباشد. 28. امنیت عمومى در شهرها و همدلى و همبستگى لشکریان، بهترین نور چشمىِ زمامداران است. 29. به فرماندهان شجاع و رزمندگان لایق، توجه خاص داشته باش و از حال یکایک آنان جویا شو و از آنان ستایش کن تا هم شجاعان، شجاعتر شوند و هم دیگران تشویق گردند و در عین حال، مأمورانى امین و صادق را بر آنان بگمار تا عملکرد آنان را در جبهههاى نبرد، به طور دقیق، به تو گزارش دهند. 30. موقعیت بزرگان، سبب نشود که تلاش اندک آنان رابزرگ شمارى و وضعیت افراد عادى، موجب نگردد که تلاش عظیم آنان را ناچیز شمارى. 31. کسانى را به قضاوت بگمار که با فضیلتترین، داناترین، بردبارترین و پرهیزکارترین افراد باشند؛ تا کارها، آنان را به تنگ نیاورد؛ مغلوب اطراف دعوا نشوند؛ طمع نداشته باشند؛ دچار عُجب و خودپسندى نشوند؛ تعریف و تمجید، آنان را نفریبد و در پى گیرى مسائل، کم حوصله نباشند. 32. به وضع و زندگى قضات، به خوبى رسیدگى و زندگىشان را تأمین کن تا طمع و نیاز به مردم نداشته باشند و در دام رشوه نیفتند. 33. به حکم قاضیان و رأى آنان رسیدگى کن تا اختلاف در حکمشان نباشد. که اگر چینین شود، عدالت تباه مىشود؛ دین نقصان مىیابد و تفرقه پدید مىآید. 34. کارگزاران را براساس شناخت و آزمون به کار گمار؛ نه بىتحقیق و بررسى؛ زیرا به کار گماشتن نالایقان و ناآزمودگان، سبب جور و خیانت و موجب زیان بر مردم مىگردد. 35. کسانى را به کار گمار که پرهیزگار، دین شناس، دانا، سیاستمدار، با تجربه، خردمند و با حیا باشند و از خانوادههاى شریف و دیندار که پاکترند و خویشتندارتر و کم طمعتر و آیندهنگرتر. 36. زندگى کارکنانت را تأمین کن و نیازشان را برآور؛ تا هم خود را بهتر اصلاح کنند و هم به اموال دیگران دست درازى نکنند و هم اگر خطا کردند و نافرمان شدند، حجتى بر آنان داشته باشى. 37. هرگز اهل تکبر و نخوت وغرور و افراد جاهطلب و ستایش دوست را براى مسئولیت انتخاب نکن. 38. اگر یکى از کارگزارانت دست به خیانت زد یا فسادى مرتکب شد و گزارش مأمورانت و حرفهاى مردم هم آن را تأیید کرد، او را تنبیه کن و آن چه را گرفته، از او بگیر و در میان مردم، او را رسوا کن تا مایه عبرت دیگران شود. 39. بیش از دریافت مالیات و خراج، به عمران و آبادانى بیندیش؛ مالیات هم وقتى مىتوانى بگیرى که زمین را آبادسازى. هر کس بدون عمران و آبادى بخواهد مالیات بگیرد، شهرها را ویران و مردم راهلاک خواهد ساخت. 40. آباد سازى شهرها، بهتر از پر کردن خزانه است؛ آن چه هم خزانه را پر مىسازد، آبادانى شهرهاست. اگر آبادىها ویران شود، خزانه هم تهى مىماند. 41. اگر دوست دارى سرانجام نیکى و بدى را بدانى، به کار نیکان و بدانِ گذشته بنگر. 42. به ثروت اندوزى نیندیش؛ به ذخیرهسازى خیرات و خوبىها همت بگمار. 43. در امور دیوانى و دبیرى، کسى را به نگارش نامههاى محرمانه و اسناد سرى بگمار که ادبش بیشتر، یارىاش براى تو بهتر، فکرش پختهتر و از همه مطمئنتر و راز دارتر باشد و ظرفیت احترام و لطف تو را داشته باشد؛ اسرار تو را آشکار نسازد و جایگاه خود را بشناسد. 44. در گزینش منشیان و دفترداران، به خوش گمانى خویش تکیه نکن؛ بلکه به سوابق کار و تجارب پیشین آنان بنگر. 45. براى هر مجموعه از کارکنانت، رئیسى انتخاب کن که امانت دار و اندیشمند باشد؛ از کارهاى بزرگ به زانو در نیاید و کارهاى کوچک را وانگذارد و پیوسته برکار آنان مراقبت و نظارت داشته باشد و از رفتارشان با مردم خبر بگیر. 46. صنعت گران و پیشهوران، سرچشمه سودرسانى به مردمند؛ آنان را به نیکى توصیه کن و حرمتشان را نگه دار و از حالشان جویا باش و مراقبت کن تا احتکار و سودجویى و حرص آنان، مایه افزایش نرخها و فشار بر مردم و انتقاد بر حکومت نگردد. 47. از حال بینوایان و محرومان، بىخبر مباش؛ سهمى از بیت المال را براى آنان اختصاص بده و به همه یکسان و بىتبعیض برسان. پرداختن به کارهاى مملکت، تو را از نیازمندان غافل نسازد و در حکومتت، ضعیفان که دستشان از تو کوتاه و نیازشان از چشم مأمورانت پنهان است، تباه نشوند که هیچ عذرى ندارى. مطمئنترین نفرات را براى رسیدگى به امورشان برگزین؛ کسانى که نه به دیده تحقیر، به فقیر بنگرند و نه شخصیت بزرگان، چشمشان را پر کند. 48. به زمین گیران، گرفتاران، یتیمان و پردهنشینان فقیر که نه اهل درخواستند و نه روىِ عرض حاجت دارند، رسیدگى کن و به خاطر خدا، سهمى از بیت المال برایشان مقرر گردان. 49. بخشى از وقت خود را براى دیدار حضورى و رفع نیاز نیازمندان و شنیدن حرفها و شکایتها اختصاص بده تا آنان بىترس و مزاحمت، خواستههایشان را بگویند. 50. براى رسیدگى به کارها، تقسیم وقت کن و همه تلاش خود را به کار گیر و کار هر روز را همان روز انجام بده و بهترین وقتهایت را براى رابطه خودت و پروردگارت اختصاص بده و چیزى را بر اداى واجبات، مقدم مشمار و بین خود و مراجعان، حجاب طولانى قرار مده که بدگمانى مىآفریند و کارها را بر تو آشفته مىسازد.منبع : http://www.ayineh.com/defaulte.aspx?namayesh=330 |