|
|
ادامه مطلب... |
ترجمه:اکبر شیخ زاده - تورنتو
در ابتدا باید بگیم که قرارداد شغلی 33 صفحه ای
آرنولد شوایتزنگر برای بازی در فیلم Terminator 3
سالهاست که بعنوان الگوی سایر ستاره ها استفاده
میشه چرا که بیشترین منافع هنرپیشه های هالیوود را
، در مقابل زیاده خواهی و حیله های های استودیوهای
فیلمبرداری ، تامین می کنه ( آرنولد $3 میلیون
موقع امضای قرارداد و 20 درصد از کل فروش ناخالص (
Gross ) گیشه را بعدا گرفت)... .... , ولی کلا دو
متد مشخص در تعیین دستمزد هنرپیشه ها استفاده
میشه: Net points و Gross points ....
Net
points .... که تقریبا تمام هنرپیشه ها، سناریو
نویس ها، کارگردان و تهیه کننده ها از استودیوها
می گیرند و شامل درصدی از سود خالص ( یعنی NET )
فروش فیلم (بعد از پرداخت تمامی هزینه های ساختن
فیلم) است. یعنی بعد از اینکه درآمد حاصل از فروش
بلیطها (گیشه) از مرز هزینه های ساخت فیلم گذشت و
به سوددهی رسید همگی درصدی از سود را دریافت می
کنند. اما از آنجا که هیچ استویویی هیچگاه ( یعنی
عمدا ) سوددهی نشان نمی دهد و انواع و اقسام حساب
سازیها برای خودش می سازد تا مالیات ندهد پس
اینچنین متدی اصلا به نفع هنرپیشه ها نیست. بریم
سراغ متد بعدی:
Gross points .... که اسم دیگرش
first-dollar است و معنی اش یعنی اولین دلاری که
استودیوی فیلمسازی گیرش میاد است. اما اینجا هم از
اونجایی که اینبار صاحبان سینماها نصف فروش کلی
گیشه ( box office ) را، قبل از پرداخت پول به
استودیوهای سازنده فیلم، برای هزینه های خودشون (
یعنی house allowance ) به جیب خودشون میریزند، پس
اصلا نباید فکر کنید که هنرپیشه ها ی بیچاره درصدی
از کل ( GROSS ) فروش (گیشه) نصیبشون میشه، بلکه
درصدی از نصف گیشه میگیرند. تازه استودیوهای
فیلمسازی ، علاوه بر اینها، درصد بالایی از حقوق و
امتیازات حاصل از فروش یا اجاره ( یعنی rentals و
royalties و residuals - رنتال و رویالتی و
رزیجوآلز - ) فیلمها بصورت pay TV, DVD, - و حق
پخش تلویزیونی - broadcast rights هم نصیبشون
میشه: که مثلا برای DVD ها : استودیوها همیشه 75%
از فروش کلی به جیب می زنند. جدیدا هم که حق پخش
های آنلاین/اینترنتی هم به درآمد استودیوها اضافه
شده. ...البته به هنرپیشه ها معمولا 20 ٪ حق DVD
میدهند و تعداد کمی از هنرپیشه ها هم تا 40% هم
میگیرند. درصدی از فروشها هم به حساب مشترک
بازنشستگی مشترک هنرپیشگان امریکا ( گیلد پنشن -
guild pension ) واریز میشه..
البته این Gross
points میتونه شامل دوتا معامله و زیر مجموعه هم
باشه: یکیش 20 در مقابل 20 - است : یعنی مثلا
هنرپیشه: اولش 20 میلیون دلار پیش قسط و فیکس (
fixed ) میگیره و صبر می کنه و براش مهم نیست که
چه اتفاقی (سود یا زیان) برای اون فیلم میفته.. .
حالا بعدا اگر فیلم به سوددهی رسید معامله تغییر
می کنه و میشه contingent ..... یعنی 20 درصد از
سود خالص فیلم -که وکلای هالیوودی بهش میگن
distributor' s adjusted gross ( و یا همین 20
میلیون دلار را - هرکدام که بیشتر باشه را) بهش
میدن. ..یعنی یا بیست درصد از سود، و یا بیست
میلیون دلار پیش و فیکس را مثلا...... البته
اینجور پولها/قراردادها را ستارگان بسیار معروف (
و معمولا مردها) همچون دنزل واشینگتون، بن استیلر،
و جیم کری میگیرند و معمولا برای فیلمهایی است که
فروش گیشه آنها از مرز $200 میلیون دلار به بالا
است. و استودیوهای فیلمسازی اصلا ازین متد (که
باعث ثروتمندتر شدن هنرپیشه ها میشه) خوششون
نمیاد.
و معامله زیر مجمومه دومی هم بهش میگن
Cash Break ... که تلفیقی است از جنبه های مختلف
net points و Gross points ... درین نوع معامله:
اول استودیوی سازنده فیلم بخش مهمی از پولهای گیشه
(فروش) را برای جبران هزینه های خودش برمیداره (
یعنی اصطلاحا year به year و یا break-even point
میشه ) و بعدش درصدی از سود باقیمانده را به
هنرپیشه ها میده.. اینجوری ظاهرا هنرپیشه ها جزیی
از مثلا سهامداران و شرکای اون فیلم محسوب میشن...
... اما بازم از آنجایی که استودیوها خدای کلک و
هزینه سازی مصنوعی هستند هنرپیشه ها از روز اول و
در قراردادشون جزییات اینجور هزینه های استودیو ها
را دقیقا می نویسند تا بعدا کلاه سرشون نره و
استودیوها الکی هزینه تراشی اضافی نکنند (اینجاست
که از الگوی آرنولد استفاده میشه)...... نمونه اش
جیم کری در فیلم Yes Man بود که $35 میلیون دریافت
کرد.
امروزه چهره های سینمایی معروفی همچون
استیون اسپیلبرگ، جرج لوکاس، تام کروز، پیتر جکسون
و جری براک هایمر جزو gross ها هستند با وکلای پر
نفوذ و قدرتمندی که استودیوهای فیلمسازی را مجبور
به پرداختهای بزرگ می کنند چرا که حضور معروفترین
ها در فیلمها ، نه همیشه بلکه اغلب، باعث بالا
رفتن فروش (گیشه و gross ) و نهایتا سود و کمیسیون
بالاتری برای همگی میشه الیته اگر استودیوها
حسابسازی و هزینه سازی غلوآمیز
نکنند.
بیل گیتس، مالک و رئیس سابق"مایکروسافت"، طی یک سخنرانی که سابقا
یعنی در زمانی که ریاست مایکروسافت را عهده دار بود، در یکی از
دبیرستانهای امریکا انجام داد، او در این سخنرانی نکاتی را خطاب
به دانشآموزان یادآور شد و گفت: "در دبیرستان خیلی چیزها را به
دانشآموزان نمیآموزند".
بیل گیتس فردی است که موفقیت های چشمگیرش زبانزد خاص و عام است و
می توان از تجربیات و نگرش های اندیشمندانه اش درس گرفت. او هفت
اصل مهم زندگی که دانشآموزان در هیچ دبیرستانی فرا نمیگیرند، را
بدین شرح بیان کرد :
اصل اول: در زندگی، همه چیز عادلانه
نیست، بهتر است سعی کنید با این حقیقت کنار بیائید.
اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست و شما
خودتان باید در بدست آوردن آن تلاش کنید. در این دنیا از شما
انتظار میرود که قبل از آنکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته
باشید، کار مثبتی انجام دهید.
اصل سوم: پس از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان و استخدام،
کسی به شما مبلغ فوقالعاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین
ترتیب قبل از آنکه بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و
تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمتی در حد انتظارات
خودتان برای کسب موفقیت های آینده تان بکشید.
اصل چهارم: اگر فکر میکنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در
اشتباه هستید. پس از استخدام شدن در یک شرکت یا موسسه، متوجه
خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون او
دیگر امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد و در مقایسه با کاری که انجام
خواهید داد تنها منافع خود را مد نظر قرار می دهد.
اصل پنجم: آشپزی در رستورانها یا خیلی از مشاغل ساده با
غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگهای ما برای این کار اصطلاح
دیگری داشتند، از نظر آنها این کار "یک فرصت" برای آینده بود.
اصل ششم: اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت
نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید.
اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم
جوانان فعال و پرشوری بودند و به قدری که اکنون شما تصور می کنید،
ملالآور نبودند.
در نمودار زیر مسیر زندگی
و خط مشی بیل گیتس در تحقق اهداف مایکروسافت
در فواصل سالهای پیاپی تا سال 2008 بطور خلاصه بیان شده است
برای مشاهده و
دریافت تصویر زیر، با سایز اصلی و بزرگ بر
روی آن کلیک کنید
در تازه ترین رده بندی مجله فوربس سال 2008
ثروتمند ترین فرد جهان وارن بافت آمریکایی میباشد
و مانند سالهای پیش بیل گیتس دیگر ثروتمند ترین
فرد در جهان نمیباشد و در این رده بندی در رتبه
سوم میباشد.در این رده بندی کارلوس اسلیم حلو
مکزیکی نیز در جایگاه دوم میباشد و پس از آن بیل
گیتس در جایگاه سوم میباشد.رتبه چهارم نیز متعلق
به لاکشی میتال هندی و رتبه پنجم متعلق به موکشی
آمبانی هندی میباشد. وارن
بافت کیست؟ با وجود داشتن ثروت زیاد، او به داشتن
زندگی و رفتار فروتنانه مشهور است. او کماکان در
خانه خود در مرکز داندی در همسایگی اوماها،
نبراسکا که در سال ۱۹۸۵ میلادی به ارزش ۳۱٬۵۰۰
دلار خریداری کردهاست زندگی میکند. البته
اوخانهای گرانتر در
لاگونا بیچ، در ایالت
کالیفرنیا دارد که در سال ۲۰۰۴ خریداری کردهاست.
ارزش خانه او در اوماها در سال ۲۰۰۸ میلادی
۷۰۰٬۰۰۰ دلار برآورد شدهاست. کارلوس اسلیم در روز هشتم ماه آگوست سال ۲۰۰۷ ، مجله
فورچون گزارش داد
که کارلوس اسلیم بیل گیتس ، ثروتمندترین مرد
جهان را پشت سر گذاشت. تخمین مجله فورچون از داراییهای
آقای اسلیم در پایان ماه جولای در حدود ۵۹ میلیارد
دلار بودهاست. داراییهای بنیانگذار مایکروسافت ، بیل
گیتس ، در حدود ۵۸ میلیارد دلار توسط همین مجله
تخمین زده شدهاست.
در زیر میتوانید لیست 25
نفر از ثروتمند ترین افراد جهان را
ببیند.
رتبه
نام
ملیت
سن
ثروت
محل
زندگی
1
وارن
بافت
آمریکا
77
62.0
آمریکا
2
کارلوس
اسلیم حلو و خانواده
مکزیک
68
60.0
مکزیک
3
بیل
گیتس
آمریکا
52
58.0
آمریکا
4
لاکشمی
میتال
هند
57
45.0
بریتانیا
5
موکش
آمبانی
هند
50
43.0
هند
6
آنیل
آمبانی
هند
48
42.0
هند
7
اینگوار
کامپراد و خانواده
سوئد
81
31.0
سویس
8
کی پی
سینگ
هند
76
30.0
هند
9
آلگ
دریپاسکا
روسیه
40
28.0
روسیه
10
کارل
البرت
آلمان
88
27.0
آلمان
11
لی کا
شینگ
هنگ
کنگ
79
26.5
هنگ
کنگ
12
شلدون
آدلسون
آمریکا
74
26.0
آمریکا
13
برنارد
آرنالت
فرانسه
59
25.5
فرانسه
14
لاورنس
الیسون
آمریکا
63
25.0
آمریکا
15
رومن
ابراموویچ
روسیه
41
23.5
روسیه
16
تئو
آلبرت
آلمان
85
23.0
آلمان
17
لیلین
بتنکورت
فرانسه
85
22.9
فرانسه
18
آلکسی
مارداشو
روسیه
42
21.2
روسیه
19
ولید بن
طلال
عربستان
51
21.0
عربستان
20
میخاییل
فرایدمن
روسیه
43
20.8
روسیه
21
ویلادیمیر
لیسین
روسیه
51
20.3
روسیه
22
آمانیکو
اورتگو
اسپانیا
72
20.2
اسپانیا
23
ریموند،توماس
و والتر کوک
هنگ
کنگ
NA
19.9
هنگ
کنگ
24
میخاییل
پروخورو
روسیه
42
19.5
روسیه
25
ویلادیر
پوتین
روسیه
47
19.3
روسیه
وارن ادوارد بافِت
(Warren
Buffett)٬
که اغلب با لقب باهوش اوماها یا دانشمند اوماها
نامیده میشود،یک آمریکایی سرمایه گذار، تاجر و یک
انسان خیرخواه و بشردوست میباشد.
او مدیر عامل
و بیشترین
سهامدار شرکت برکشایر هاتاوی میباشد.
در ماه
ژوئن سال ۲۰۰۶ ٬ او ۸۳٪ از دارایی خود را به بنیاد
بیل و ملیندا گیتس اهدا کرد. حجم دلاری اهدایی او
۳۰ میلیارد دلار است. اهدای دارایی در این سطح در
تاریخ آمریکا
بینظیر بودهاست. در آن زمان اعلامشد که این سطح
کمک کافی است تا اندازه این بنیاد را به بیش از دو
برابر افزایش داد. وارن
بافت::Warren Buffett
درآمد سالیانه او
در سال ۲۰۰۶ میلادی حدود ۱۰۰٬۰۰۰ دلار بودهاست که
در مقایسه با استاندارد درآمد یک شخص با شغل مشابه
(مدیر عامل) ناچیز است. در سال ۲۰۰۷ میلادی بافت
در بین ۱۰۰ مرد برتر تاثیرگذار در دنیا توسط مجله
تایم
آوردهشد.
در ۲۸
ژانویه سال ۱۹۴۰ میلادی در مکزیکو سیتی به
دنیاآمد. او یک تاجر مکزیکی میباشد و بر اساس
مجله فورچون و وال
استریت ژورنال در اگوست سال ۲۰۰۷ میلادی بهعنوان
ثروتمندترین مرد
جهان شناخته شدهاست. اسلیم نقش عمدهای در
صنایع ارتباطی در مکزیک و آمریکای لاتین دارد. او
شرکتهای Teléfonos
de México ٬ Telcel و América Móvil را
اداره می کند.
پدر او خولیان اسلیم حداد در سال
۱۹۰۲ در حالی که ۱۴ سال داشت جهت در امان ماندن از
ارتش امپراتوری عثمانی از روستای جزین در جنوب
لبنان به مکزیک مهاجرت کرد. خولیان در سال ۱۹۱۱
میلادی، یک مغازه خشکبار فروشی در مکزیکوسیتی به نام La Estrella del
Oriente (لا اِستارلا دِ اُرینته) به معنی
“ستاره شرق” گشود و خانه ای را در جنوب این شهر
خریداری کرد. وی که در زمان خود تاجر برجستهای
بود در آگوست ۱۹۲۶ با لیندا اِلو دختر تاجر لبنانی
موفق دیگری ازدواج کرد. این زوج صاحب شش فرزند
شدند که پنجمین آنها کارلوس نام گرفت.
اسلیم
نام خانوادگی پدر کارلوس ، خولیان میباشد که قبل
از آمدن به مکزیک یوسف سلیم حداد نامیده
میشدهاست. بعد از ورود به مکزیک او نام کوچک خود
را به خولیان و نام خانوادگی خود را به اسلیم
تغییر داد. او بطور رسمی خولیان اسلیم حداد نامیده
شد. اِلو که همان “حَلو” در زبان عربی به معنای
“شیرین” است که به تلفظ اسپانیایی درآمدهاست، نام
خانوادگی مادر او بود. این نام براساس قوانین
نامگذاری زبان اسپانیایی گذاشته
شدهاست. کارلوس اسلیم حلو::Carlos Slim
Helú
در روز چهارم ماه آگوست سال
۲۰۰۷ ، وال استریت ژورنال در مقالهای پیرامون
اسلیم نوشت : درحالیکه ارزش سهام او در بازار بورس
شرکتها هر لحظه امکان سقوط دارد ، درحال حاضر او
از بیل گیتس
ثروتمندتر
است.
من ادوارد ادیش هستم که برای شما می نویسم ، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی با سرمایه ای هنگفت و حساب بانکی که گاهی خودم هم در شمردن صفرهای مقابل ارقامش گیج می شوم ! دارای شم اقتصادی بسیار بالا که گویا همواره به وجودم وحی می شود چه چیز را معامله کنم تا بیشترین سود از آن من شود ، البته تنها شانس و هوش نبود من تحصیلات دانشگاهی بالایی هم داشتم که شک ندارم سهم موثری در موفقیتهای من داشت .
یادم هست وقتی بیست ساله بودم خیال می کردم اگر روزی به یک چهلم سرمایه فعلیم برسم خوشبخترین و موفقترین مرد دنیا خواهم بود و عجیب است که حالا با داشتن سرمایه ای چهل برابر بیشتر از آنچه فکر می کردم باز از این حس زندگی بخش در وجودم خبری نیست .
من در سن 22 سالگی برای اولین بار عاشق شدم . راستش آنوقتها من تنها یک دانشجوی ساده بودم که شغلی و در نتیجه حقوقی هم نداشتم . بعضی وقتها با تمام وجود هوس می کردم برای دختر موردعلاقه ام هدیه ای ارزشمند بگیرم تا عشقم را باور کند و کاش آن روزها کسی بود به من می گفت که راه ابراز عشق خرید کردن نیست که اگر بود محل ابراز عشق دلباخته ترین عاشق ها ، فروشگاهها می شد !!
کسی چیزی نگفت و من چون هرگز نتوانستم هدیه ای ارزشمند بگیرم هرگز هم نتوانستم علاقه ام را به آن دختر ابراز کنم و او هم برای همیشه ترکم کرد . روز رفتنش قسم خوردم دیگر تا روزی که ثروتی به دست نیاوردم هرگز به دنبال عشقی هم نباشم و بلند هم بر سر قلبم فریاد کشیدم : هیس ، از امروز دگر ساکت باش و عجیب که قلبم تا همین امروز هم ساکت مانده است ...
و زندگی جدید من آغاز شد …
من با تمام جدیت شروع به اندوختن سرمایه کردم ، باید به خودم و تمام آدمها ثابت می کردم کسی هستم . شاید برای اثبات کسی بودن راههای دیگری هم بود که نمی دانم چرا آنوقتها به ذهن من نرسید ...
دیگر حساب روزها و شبها از دستم رفته بود . روزها می گذشت ، جوانیم دور میشد و به جایش ثروت قدم به قدم به من نزدیکتر می شد ، راستش من تنها در پی ثروت نبودم ، دلم می خواست از ورای ثروت به آغوش شهرت هم دست یابم و اینگونه شد ، آنچنان اسم و رسمی پیدا کرده بودم که تمام آدمهای دوروبرم را وادار به احترام می کرد و من چه خوش خیال بودم ، خیال می کردم آنها دارند به من احترام می گذارند اما دریغ که احترام آنها به چیز دیگری بود .
آن روزها آنقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نمی کردم در گوشه ای از زنده ماندنم کمی زندگی هم بکنم ! به هر جا می رسیدم باز راضی نمی شدم بیشتر می خواستم ، به هر پله که می رسیدم پله بالاتری هم بود و من بالاترش را می خواستم و اصلا فراموش کرده بودم اینجا که ایستادم همان بهشت آرزوهای دیروزم بود کمی در این بهشت بمانم ، لذتش را ببرم و بعد یله بعدی ، من فقظ شتاب رفتن داشتم حالا قرار بود کی و کجا به چه چیز برسم این را خودم هم نمی دانستم !
اوایل خیلی هم تنها نبودم ، آدمها ی زیادی بودند که دلشان می خواست به من نزدیکتر باشند ، خیلی هاشان برای آنچه که داشتم و یکی دو تا هم تنها برای خودم و افسوس و هزاران افسوس که من آن روزها آنقدر وقت نداشتم که این یکی دو نفر را از انبوه آدمهایی که احاطه ام کرده بودند پیدایشان کنم ، من هرگز پیدایشان نکردم و آنها هم برای همیشه گم شدند و درست ازروز گم شدن آنها تنهایی با تمام تلخیش بر سویم هجوم آورد . من روز به روز میان انبوه آدمها تنها و تنها تر میشدم و خنده دار و شاید گریه دارش اینجاست هیچ کس از تنهایی من خبر نداشت و شاید خیلیها هم زیر لب زمزمه می کردند : خدای من ، این دگر چه مرد خوشبختیست ! و کاش اینطور بود ...
و باز روزها گذشت ، آسایش دوش به دوش زندگیم راه می رفت و هرگز نفهمیدم آرامش این وسط کجا مانده بود ؟
ایام جوانی خیال می کردم ثروت غول چراغ جادوست که اگر بیاید تمام آرزوها را براورده می کند و من با هزاران جان کردن آوردمش اما نمی دانم چرا آرزوها ی مرا براورده نکرد ...
کاش در تمام این سالها تنها چند روز، تنها چند صبح بهاری پابرهنه روی شنها ی ساحل راه می رفتم تا غلفلک نرم آن شنهای خیس روحم را دعوت به آرامش می کرد .
کاش وقتهایی که برف می آمد من هم گوله ای از برف می ساختم و یواشکی کسی را نشانه می گرفتم و بعد از ترس پیدا کردنم تمام راه را بر روی برفها می دویدم .
کاش بعضی وقتها بی چتر زیر باران راه می رفتم ، سوت می زدم ، شعر می خواندم ،
کاش با احساساتم راحتر از اینها بودم ، وقتهایی که بغضم می گرفت یک دل سیر گریه می کردم و وقت شادیم قهقهه خنده هایم دنیا را می گرفت ...
کاش من هم می توانستم عشقم را در نگاهم بگنجانم و به زبان چشمهایم عشق را می گفتم ...
کاش چند روزی از عمرم را هم برای دل آدمها زندگی می کردم ، بیشتر گوش می کردم ، بهتر نگاهشان می کردم ...
شاید باورتان نشود ، من هنوز هم نمی دانم چگونه می شود ابراز عشق کرد ، حتی نمی دانم عشق چیست ، چه حسیست تنها می دانم عشق نعمت باشکوهی بود که اگر درون قلبم بود من بهتر از اینها زندگی می کردم ، بهتر از اینها می مردم .
من تنها می دانم عشق حس عجیبیست که آدمها را بزرگتر می کند . درست است که می گویند با عشق قلب سریعتر می زند ، رنگ آدم بی هوا می پرد ، حس از دست و پای آدم می رود اما همانها می گویند عشق اعجاز زندگیست ، کاش من هم از این معجزه چیزی می فهمیدم ...
کاش همین حالا یکی بیاید تمام ثروت مرا بردارد و به جایش آرام حتی شده به دروغ ! درون گوشم زمزمه کند دوستم دارد ، کاش یکی بیاید و در این تنهایی پر از مرگ مرا از تنهایی و تنهایی را از من نجات دهد ، بیاید و به من بگوید که روزی مرا دوست داشته است ، بگوید بعد از مرگ همواره به خاطرش خواهم ماند ، بگوید وقتی تو نباشی چیزی از این زندگی ، چیزی از این دنیا ، از این روزها کم می شود .
راستی من کجای دنیا بودم ؟
آهای آدمها ، کسی مرا یادش هست ؟؟؟
اگر هست تو را به خدا یکی بیاید و در این دقایق پر از تنهایی به من بگوید که مرا دوست داشته است ...ایندرا نووی هندی الاصل که مدیر عاملی شرکت پپسی را برعهده دارد، قدرتمندترین زن جهان در سال 2007 شناخته شد.به گزارش نشریه فورچون در طی گزارشی به معرفی قدرتمندترین زنان جهان در عرصه اقتصادی پرداخته است.
این گزارش بر پایه مسوولیتهای اجرایی زنان مهم دنیا در عرصه فعالیت های اقتصادی و میزان اهمیت و ارزش شرکت های تحت اداره آن ها تهیه شده است.
قدرتمندترین زن جهان در این گزارش ایندرا نووی مدیر عامل شرکت پپسی شناخته شده است. ایندرا هندی الاصل و 51 ساله است که ریاست هیئت مدیره یکی از بزرگترین شرکت های تولید نوشیدنی را در جهان بر عهده دارد.درآمد شرکت پپسی که مقر آن در آمریکا قرار دارد در سال 2006 به بیش از 35 میلیارد دلار و ارزش سهام آن به سه دلار رسید.
دومین زن قدرتمند جهان از نظر اقتصادی آنا مولکهی 54 ساله است که ریاست شرکت زیراکس را برعهده دارد.
شرکت زیراکس در زمینه تولید سخت افزار های کامپیوتری مثل پرینتر، فاکس و غیره و همچنین ارائه خدمات در زمینه تکنولوژی ارتباطات فعالیت دارد.در سال گذشته ارزش سهام این شرکت رشدی 10 درصدی را تجربه کرد. پیش بینی می شود میزان فروش این شرکت در سال جاری به 16 میلیارد دلار برسد.
سومین زن قدرتمند جهان در بعد اقتصادی مگ وایتمن رئیس هیئت مدیره شرکت اینترنتی ای بی است.این زن که 51 سال سن دارد مدیر بزرگترین شرکت های فروش اینترنتی در جهان محسوب می شود.ارزش این شرکت بالغ بر شش میلیارد دلار برآورد می شود.این شرکت با افزایش 45 درصدی در ارزش سهام خود مواجه شده است.
چهارمین نفر در این بین آنجلا برالی 46 ساله رئیس شرکت ولپینت معرفی شده است. شرکت ولپینت بزرگترین شرکتی است که یک زن در راس آن قرار دارد.درآمد این شرکت در سال قبل به 57 میلیارد دلار رسید.شرکت مذکور در زمینه مراقبت های بهداشتی در آمریکا فعالیت دارد.
آرن روزنفلد به عنوان پنجمین زن قدرتمند جهان در راس شرکت کرافت فود قرار دارد.وی 54 سال سن دارد. شرکت کرافت فود یک شرکت بزرگ در زمینه تولید مواد غذایی است.درآمد این شرکت در سال 2006 به 4/34 میلیادر دلار رسید.
پت وئرتز نیز که در رتبه ششم قرار دارد 54 ساله است.او رئیس شرکت میدلند است که در زمینه تولید پلاستیک و مواد شیمیایی فعالیت دارد.درآمد این شرکت در سال 2006 با رشد 20 درصدی به 44 میلیارد دلار رسید.
سوزان آرنولد 53 ساله رئیس شرکت پراکتر گمبل است.رشد این شرکت بالغ بر 4 تا 6 درصد و ارزش آن 76 میلیادر دلار است.
اوپرا وینری در رتبه هشتم قرار دارد. او نیز 53 ساله است.
آندره جانگ 49 ساله رئیس شرکت آون پرداکتس در جایگاه نهم و برندا بارنس 53 ساله رئیس شرکت سارا لی در جایگاه دهم قرار گرفته است.
مصاحبه ای بود در شبکه سی ان بی سی با آقای وارنر بافیت، دومین مرد ثروتمند دنیا که مبلغ 31 بیلیون دلار به موسسه خیریه بخشیده بود.
در اینجا برخی از جلوه های جالب زندگی وی بیان شده:
1- او اولین سهامش را در 11 سالگی خرید و هم اکنون از اینکه دیر شروع کرده ابراز پشیمانی می نماید!
2- او از درآمد مربوط به شغل توزیع روزنامه ها، یک مزرعه کوچک در سن 14 سالگی خرید.
3- او هنوز در همان خانه کوچک 3 اتاق خوابه واقع در مرکز شهر اوماها زندگی می کند که 50 سال قبل پس از ازدواج آنرا خرید. او می گوید هر آنچه که نیازمند آن می باشد، درآن خانه وجود دارد. خانه اش فاقد هرگونه دیوار یا حصاری می باشد.
4- او همواره خودش اتومبیل شخصی خود را می راند و هیچ راننده یا محافظ شخصی ندارد.
5- او هرگز بوسیله جت شخصی سفر نمی کند هرچند که مالک بزرگترین شرکت جت شخصی دنیا می باشد.
6- شرکت وی به نام برکشایر هات وی، مشتمل بر 63 شرکت می باشد. او هرساله تنها یک نامه به مدیران اجرائی این شرکتها می نویسد و اهداف آن سال را به ایشان ابلاغ می نماید.
او هرگز جلسات یا مکالمات تلفنی را بر مبنای یک شیوه قاعده مند برگزار نمی نماید. او به مدیران اجرائی خود 2 اصل آموخته است:
اصل اول: هرگز ذره ای از پول سهامداران خود را هدر ندهید.
اصل دوم: اصل اول را فراموش نکنید.
7- او به کارهای اجتماعی شلوغ تمایلی ندارد. سرگرمی او پس از بازگشتن به منزل، درست کردن مقداری ذرت بوداده (پاپکورن) و تماشای تلویزیون می باشد.
8- تنها 5 سال پیش بود که بیل گیتس، ثروتمندترین مرد دنیا، او را برای اولین بار ملاقات نمود. بیل گیتس فکر نمی کرد وجه مشترکی با وارنر بافیت داشته باشد. به همین دلیل او ملاقاتش را تنها برای نیم ساعت برنامه ریزی نموده بود. اما هنگامی که بیل گیتس او را ملاقات نمود، ملاقات آنها به مدت 10 ساعت به طول انجامید و بیل گیتس یکی از شیفتگان وارنر بافیت شده بود.
9- وارنر بافیت نه با خودش تلفن همراه حمل می کند و نه کامپیوتری بر روی میزکارش دارد. توصیه اش به جوانان اینست که: از کارتهای اعتباری دوری نموده و به خود متکی بوده و بخاطر داشته باشند که:
الف) پول انسان را نمی سازد، بلکه انسان است که پول را ساخته.
ب) تا حد امکان ساده زندگی کنید
د) بدنبال مارکهای معروف نباشد. آن چیزهائی را بپوشید که به شما احساس راحتی دست میدهد.
ه) پول خود را بخاطر چیزهای غیر ضروری هدر ندهید. تنها بخاطر چیزهائی خرج کنید که واقعا به آنها نیاز دارید.
و) نکته آخر اینکه، این زندگی شماست. چرا به دیگران این فرصت را می دهید که برای زندگیتان تعیین تکلیف نمایند؟
منبع : گروه دختران ایرانی
یورومانی، جایزه امسال خود را به هنریک میرلز، رئیسکل بانک مرکزی برزیل به علت موفقیت خارقالعاده او در مهار تورم، کاهش نرخ سود بانکی و افزایش قابل توجه ذخایر ارزی این کشور اختصاص داد.
ادامه:»»»»»»» بهترین بانکدار جهان
فیلیپ کاتلر در سال ۱۹۳۱ در شیکاگو به دنیا آمد. او هنگام تحصیل در انستیتو تکنولوژی دانشگاه شیکاگو و ماساچوست، در آغاز کار خود بهعنوان یک اقتصاددان به تدریس و آموزش مشغول شد.
ادامه: : : فیلیپ کاتلر - پدر بازاریابی نوین