بانکداری اسلامی در میانه راه
سید عباس موسویان
تحریم اقتصادی چیست؟ چرا؟ چگونه؟
دکتر سید محمد حسین عادلی
آینده نظریات «میلتون فریدمن»
«میلتون فرید من» اقتصاددان برجسته و از بنیانگذاران مکتب پولی شیکاگو، برنده جایزه نوبل در اقتصاد در سال 1976، ماه گذشته درگذشت. اعتبار و شهرت او باعث شد که خبر فوت او و مروری به زندگی و نظریاتش، مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی جهان را پر کند، نام این اقتصاددان بزرگ که شاید تا چند ماه قبل بیشتر برای استادان، کارشناسان، متخصصان و دانشجویان اقتصاد و اقتصاد سیاسی آشنا بود، نامی آشنا شد و موضوع بحث در جلسات متفاوت.
شهرت «فریــد من» تا حــد زیادی در تقابل نظریـات او با اقتصاددان بزرگ و پایهگذار اقتصاد نئولیبرالیزم، جان میناردکینز است.
اقتصاددانی که نظریاتش تقریباً از سال 1930 تا اوایل دهه 1970 یعنی به مدت چهار دهه بر جهان غیر کمونیست حاکم بود؛ دانشگاه هاروارد را در تسلط خود داشت و پیــروان نظریات او بــزرگانــی چـون کنت گالبرایت، مشاور بر جسته اقتصادی کندی و جانسون روسای جمهوری سابق آمریکا و صاحب تألیفات فراوان بود.
زنان و اقتصاد جهانی
زنان تحصیلکرده و مجرب، نه فقط به افزایش بهرهوری و بازدهی نیروی کار جوامع میافزایند، بلکه فرزندانی سالمتر، باسوادتر و ماهرتر را تربیت میکنند و از این طریق نیز به رشد و ترقی همه جانبه و پایدار کشورها کمک میکنند
- دولتها میباید برای بهرهگیری کامل از استعدادها و تواناییهای سرشار زنان، ضمن برداشتن موانع موجود بر سر راه مشارکت هرچه بیشتر زنان، «مادران شاغل و موفقی» را در جامعه و در کنار مردان، بهکار گیرند
در یکی از سکانسهای فیلم معروف «بانوی زیبای من» (1)، هنری هیگینز (2)، میگوید: چرا یک زن نمیتواند مثل یک مرد باشد؟ شاید نسلهای آینده از خود بپرسند: «چرا یک مرد نمیتواند مثل یک زن باشد»؟ در کشورهای ثروتمند، هم اکنون، دختران، بهتر از پسران درس میخوانند، در دانشگاهها موفقترند و مشاغل بهتری را به خود اختصاص میدهند. در نتیجه، امروز شاهدیم که زنان به مهمترین و قویترین موتور محرکه رشد جهانی، تبدیل شده و سکاندار کشتی اقتصاد جهانی شدهاند.
در سال 1950، فقط یک سوم زنان و دخترانی که در سن اشتغال قرار داشتند، بهطور رسمی، دارای شغلی خاص بودند و حقوق دریافت میکردند، حال آنکه امروزه دو سوم زنان در چنین موقعیتی قرار دارند. هم اکنون، زنان، نزدیک به نیمی از نیروی کار آمریکا را تشکیل میدهند. (رجوع کنید به نمودار شماره 1)
از سال 1950 به بعد، سهم مردان از اشتغال با 12 درصد کاهش به 77 درصد رسید و در نتیجه، فضا برای نقشآفرینی بیشتر و پررنگتر زنان در عرصه کار و کسب و اقتصاد، فراهم شد و پس از سال 1950 بود که درصد مردان شاغل در آمریکا رو به کاهش نهاد. هرچند که در کشورهایی مانند ژاپن و ایتالیا، سهم زنان از مشاغل، هنوز هم در سطح 40 درصد و یا کمتر باقی مانده است.
افزایش اشتغال زنان در کشورهای توسعه یافته، با تحولی عظیم در نوع مشاغلی که غالباً به زنان پیشنهاد میشود، همراه شد. در چند دهه اخیر، کارهای تولیدی که بهطور سنتی کارهای مردانه قلمداد میشود، دچار کاهش شد و کارهای خدماتی رو به افزایش نهاد؛ یعنی همان کارهایی که هم زنان و هم مردان قادر به انجام دادن آن هستند. علاوه بر این، تقاضا برای کارهای دستی و طاقتفرسا به شدت کاهش یافت و در نتیجه شرایط برابری برای کار زنان، فراهم شد.
امروزه در کشورهای در حال توسعه نیز وضعیت در حال دگرگرنی است و در این کشورها نیز زنان، حضور پررنگتری در مجامع کاری و خدماتی را تجربه میکنند. هم اکنون در کشورهای پیشرفته جنوب شرقی آسیا، در ازای هر 100 نفر نیروی کار مرد، 83 زن شاغل وجود دارد که این نرخ، حتی از میانگین اشتغال زنان در کشورهای عضو سازمان توسعه همکاریهای اقتصادی (DECD) نیز بیشتر است. در سالهای اخیر زنان کشورهای آسیایی سهم بسزایی در موفقیت صنایع صادراتی داشتهاند، بهطوری که بین 60 تا 80 درصد مشاغل بخشهای صادراتی این کشورها، به ویژه بخش نساجی و پوشاک با دستان توانمند زنان اداره میشود.
البته، باید دانست که نقشآفرینی زنان در اقتصاد جهانی، صرفاً به حضور آنها در محیط کار و سهم آنها از کل نیروی کار کشورها محدود نمیشود: زنان، علاوه بر اشتغال رسمی، در خانه نیز مشغول بهکار هستند و به اصطلاح "خانهداری" میکنند، از کودکان خود نگهداری و مراقبت میکنند، خانه را تمیز میکنند، آشپزی میکنند و هزاران کاری را انجام میدهند که در ازای آنها، هیچ مزدی نمیگیرند. کارهایی که با وجود پیامدهای مثبت بسیار، در آمار و ارقام رسمی وارد نمیشوند. با این وجود به همان اندازه که بر اشتغال رسمی زنان افزوده میشود، از میزان ساعات کار غیررسمی و بدون مزد آنها در خانه کاسته میشود. البته این کاهش ساعات کار در خانه میتواند به افزایش بهرهوری کلیت اقتصاد جامعه کمک کند. برای اثبات این ادعا کافی است به نرخ عظیم تولید ماشینهای شستشوی ظرف و ماشین لباسشویی و یا تعداد قابل توجه پرستار بچه، مهد کودک و خدمتکاران پاره وقت در جوامع امروزی نگاهی بیندازید تا دریابید اشتغال زنان در بیرون از خانه، تا چه حد میتواند به اشتغالآفرینی و رونق اقتصادی کمک کند.
با این همه، در اقتصادهای توسعهیافته، هنوز هم سهم زنان از تولید ناخالص داخلی (GDP) در سطحی کمتر از 40 درصد قرار دارد. اما اگر ارزش واقعی کار زنان در خانه (بهجای پرستار بچه یا خدمتکار) را محاسبه کنیم، درمییابیم که زنان، بیش از نیمی از تولید ناخالص داخلی کشورهای توسعه یافته را بهوجود میآورند.
افزایش در اشتغال زنان، یکی از عوامل اصلی رشد جهانی، طی دهههای اخیر بوده است. رشد تولید ناخالص داخلی، از سه منبع، ناشی میشود: اشتغال افراد بیشتر، استفاده از سرمایه بیشتر در ازای هر کارگر و افزایش بهرهوری نیروی کار و سرمایه با کمک فنآوریهای نوین.
پس از سال 1970، از هر سه فرصت شغلی جدید، دو فرصت نصیب زنان و تنها یک فرصت نصیب مردان شده است. نتایج بررسیهای کارشناسانه، حاکی از آن است که اشتعال هرچه بیشتر زنان، نه تنها باعث افزایش بیشتر و سریعتر GDP (در مقایسه با تأثیر اشتغال مردان بر GDP) شده است، بلکه افزایش بهرهوری نیروی کار و سرمایه را نیز به دنبال داشته است. همه این نتایج و تحولات، ما را به این نتیجهگیری جالب میرساند که: طی پانزده سال اخیر، تأثیر اشتغال روزافزون زنان در اقتصادهای توسعه یافته بر رشد اقتصاد جهانی، بیش از تأثیر رشد اقتصادی چین بر اقتصاد جهانی، طی همین دوره بوده است.
قدرت زنان
اهمیت و قدرت روزافزون زنان در بازارهای جهانی، نه فقط به عنوان کارگر، بلکه به عنوان مصرف کننده، مدیر، مخترع، مبتکر، محقق و سرمایهگذار، جلوهگر شده است. زنان، بهطور سنتی بخش عمده خرید خانه را انجام میدادند. اما، امروزه آنها پول بیشتری برای خرج کردن در اختیار دارند که حاصل زحمت و تلاش خودشان است و آنها قادرند این پول را هر کجا که دلشان خواست، هزینه کنند.پژوهشها نشان میدهند که بیش از 80 درصد از تصمیمهای مربوط به خریدهای مصرفی را زنان میگیرند و این مسئله شامل مواردی از قبیل خرید لوازم منزل، غذا و پوشاک نیز میشود.
"کاتی ماتسوی"، از برنامهریزان و کارشناسان مؤسسه "گلدمن ساکس" در توکیو، معتقد است که زنان تأثیری کلیدی بر رونق اقتصادی ژاپن طی دهههای اخیر داشتهاند. او برای اثبات این ادعا، به تحقیقی اشاره میکند که براساس نتایج بهدست آمده از آن، 115 شرکت بزرگ ژاپنی، صرفاً به واسطه قدرت خرید زنان و تغییر کردن روش زندگی زنان در ژاپن، به حیات توأم با پیشرفت خود ادامه میدهند. برخی از این شرکتها در حوزه خدمات مالی ویژه زنان فعالیت میکنند و برخی دیگر در حوزه تولید لوازم آرایشی، زیبایی، پوشاک و تهیه غذاهای آماده برای زنان شاغل، مشغول فعالیت هستند.
با وجود همه این پیشرفتها، سهم زنان از کل نیروی کار، دارای حد و مرزی است که این حد در آمریکا از سالها پیش مشخص و رعایت شده است. در نتیجه زنان در بسیاری از کشورهای جهان ترجیح میدهند بهجای کشمکش و رقابت با مردان بر سر تصاحب مناسب عالی، بر کیفیت و بهرهوری کار خود بیفزایند. در سالهای اخیر، دختران نمرههای بهتری در مقایسه با پسران همکلاسی خود در مدارس کسب میکنند و در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، نزدیک به نیمی از فارغالتحصیلان دانشگاهها و دانشجویان شاغل به تحصیل را دختران نشکیل میدهند. در آمریکا، دختران دانشجو بر پسران دانشجو پیشی گرفتهاند، بهطوری که در ازای هر 100 نفر فارغالتحصیل پسر، 140 دختر از دانشگاههای آمریکا فارغالتحصیل میشوند (دختران سوئدی دست آمریکاییها را نیز از این حیث از پشت بستهاند، زیرا در ازای هر 100 پسری که از دانشگاههای این کشور فارغالتحصیل میشوند، 150 دختر فارغالتحصیل حضور دارند، ژاپن از این نظر دارای وضعیت خوبی نیست، زیرا در این کشور نسبت فارغالتحصیلان دختر به پسر، 90 به 100 است).
پیشبینی میشود در سالهای آینده بر تعداد زنان تحصیلکردهای که به مدارج عالی و مناسب با ارزشی چون وزارت و نمایندگی پارلمان و مدیریت سازمانها و شرکتها میرسند، افزوده شود. هم اکنون نیز تعداد پزشکان و وکلای زن در انگلیس بر تعداد پزشکان و وکلای مرد برتری دارد، هر چند که پزشکان زن متخصص و جراح و یا وکلای درجه یک زن در این کشور، بسیار محدود و انگشتشمارند. دلیل اصلی این مسئله که دستمزد پرداختی به زنان بهمراتب کمتر از دستمزد مردان است، این نیست که نسبت به زنان، تبعیض وجود دارد، بلکه این امر از آنجا ناشی میشود که زنان (به اندازه مردان)، تمایلی به بالا رفتن از نردبان ترقی و پیشرفت نشان نمیدهند و یا اینکه به انجام دادن مشاغل کم درآمد و آسانی چون پرستاری و آموزگاری گرایش بیشتری نشان میدهند. با این حال، همین الگو نیز در حال تغییر و دگرگونی است.
منصفانهتر و مناسبتر
استفاده بهینه از مهارتها و تواناییهای زنان، مسئلهای صرفاً اقتصادی یا اجتماعی نیست، بلکه همانگونه که از تحقیقات و بررسیهای انجام شده، برمیآید، این امر، برای رونق کار و کسب و تجارت جهانی نیز مفید خواهد بود. هنوز هم سهم زنان از اعضای هیأت مدیره شرکتهای بزرگ جهان، بهطور متوسط 7 درصد است (این رقم در آمریکا 15 درصد و در ژاپن فقط 1 درصد است).
بررسیهای اخیر حاکی از آن است که شرکتهای آمریکایی محدودی که زنان بیشتری در هیأت مدیره آنها عضویت دارند، از سودآوری و درآمد بیشتری در مقایسه با شرکتهای «مردسالار» برخوردار بودهاند. به عقیده کارشناسان، کارآیی و کارآمدی تیمهای کاری مرکب از زنان و مردان، از بازدهی و موفقیت بیشتری نسبت به تیمهای کاری تک جنسیتی، برخوردارند که این موفقیت در حوزه حل مسئله و مقابله با تهدیدات و خطرات و مدیریت ریسک، پررنگتر و مشخصتر است. تجربه ثابت کرده است که زنان گرایش بیشتری برای کار گروهی و برقراری ارتباطات شغلی با دیگران، از خود نشان میدهند.
ممکن است این واقعیت برای مردان تلخ و ناگوار باشد، اما پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که زنان، هم سرمایهگذاران خوبی هستند و هم استفادهکنندگان خوبی از سرمایه. بررسی مؤسسه مالی دیجیتال لوک نشان میدهد که زنان در پول درآوردن و ترقی اقتصادی از مردان پیشی گرفتهاند. دلیل اصلی این موفقیت نیز در این مسئله نهفته است که زنان نسبت به «هدر رفتن» سرمایه خود، بسیار حساس و دقیق هستند و معمولاً پیش از تصمیمگیری، با افراد مختلفی، هماندیشی و مشورت میکنند، حال آنکه مردان به نخستین ایدهای که از آن خوششان آید، اکتفا و براساس آن عمل میکنند.
بهرغم همه این دستاوردها و موفقیتهای زنان در عرصههای ملی و بینالمللی، هنوز هم زنان جزو آن دسته از منابع اقتصاد جهانی هستند که به فعالیت کافی نرسیدهاند، هنوز هم جای زنان در بسیاری از مشاغل و مناصب خالی است و بسیاری از زنان شاغل نیز در جایی مشغول بهکار هستند که از مهارتها و تواناییهای بالقوه آنها، به درستی استفاده نمیشود. در ژاپن فقط 57 درصد زنان کار میکنند، حال آنکه این رقم در آمریکا 65 درصد است. (رجوع شود به جدول شماره 2).
مشارکت بیشتر و عمیقتر زنان در بازار کار و نقشآفرینی جدیتر آنها در عرصههای گوناگون، میتواند راه چارهای باشد برای مقابله با معضلاتی همچون پیر شدن جمعیت و در نتیجه تقویت فرایند رشد و توسعه، خانم "ماتسوی" معتقد است که اگر ژاپن بتواند از خواب غفلت بیدار شود و سهم زنان از بازار کار را به سطح کشورهایی چون ایالات متحده آمریکا برساند، در آنصورت، قادر خواهد بود ظرف 20 سال آینده تا 3 درصد بر نرخ رشد سالانه خود بیفزاید.
شبیه همین ادعا را میتوان در خصوص اتحادیه اروپا مطرح کرد: در حال حاضر، کمتر از 50 درصد زنان ایتالیایی و 55 درصد تا 60 درصد زنان آلمانی و فرانسوی کار میکنند که این آمار و ارقام بسیار نگرانکننده است. با این همه، نرخ مشارکت زنان 25 تا 29 سال در فعالیتهای اقتصادی و تجاری کشورهای اروپایی، در حد آمریکاست که این نزدیکی و شباهت، با افزایش سن زنان اروپایی کاهش مییابد. بههرحال، چنین بهنطر میرسد که اشتغال زنان در اروپا نیز روبه فزونی میرود و بخشهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشورهای اروپایی نیز از مزایای حضور پررنگ و مؤثر زنان در صحنه بهرهمند شوند.
در کشورهای فقیر نیز استفاده نکردن بهینه از ظرفیتها و توانایی زنان باعث کندی و تأخیر در رشد اقتصادی شده است. پژوهشی که در سال گذشته از سوی مجمع جهانی اقتصاد بهعمل آمد، نشان دهنده این نکته عمیق و کلیدی بود که یک همگرایی آشکار و قوی بین برابریهای جنسی (که براساس میزان مشارکت اقتصادی زنان و سطح برخورداری آنها از امکانات آموزشی، بهداشتی و سیاسی سنجیده میشود) و تولید ناخالص داخلی (GDP)، وجود دارد و فقدان برابریهای جنسی موجب لطمه خوردن رشد بلندمدت در کشورها، بهویژه کشورهای در حال توسعه میشود.
شواهد و مدارک مستدلی وجود دارند که نشان میدهند تحصیل دختران موجب ارتقای سطح سعادت و خوشبختی عمومی در جامعه میشود. لذا سرمایهگذاری بر روی زنان، بهترین و آیندهدارترین سرمایهگذاری در کشورهای در حال توسعه خواهد بود. زنان تحصیلکرده و مجرب، نه فقط به افزایش بهرهوری و بازدهی نیروی کار جوامع میافزایند، بلکه فرزندانی سالمتر، باسوادتر و ماهرتر را تربیت میکنند و از این طریق نیز به رشد و ترقی همه جانبه و پایدار کشورها کمک میکنند. با این همه، متأسفانه شاهدیم که بهرغم افزایش درآمد سرانه در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، هنوز هم تعداد اندکی از دختران این کشورها، راهی مدارس و دانشگاهها میشوند و هنوز هم بیش از دو سوم بیسوادان دنیا را زنان تشکیل میدهند.
گاهی اوقات از گوشه و کنار میشنویم که دادن سهم قابل توجه به زنان از کل اشتغال، سیاستی نابخردانه و کوتهبینانه است و این روند میباید متوقف شود. طرفداران این نظریه معتقدند که هرچه بر میزان اشتغال زنان در بیرون از خانه افزوده شود، از میزان زاد و ولد آنها کاسته میشود، حال آنکه آمار و ارقام عکس این مطلب را ثابت میکند. نمودار شماره (3) نشان میدهد که در کشورهایی که نرخ مشارکت زنان در بازار کار آنها، بالاتر است (از قبیل سوئد)، میزان زاد و ولد زنان نیز به همان اندازه، بیشتر بوده است. این واقعیت ما را به این نتیجه میرساند که در کشورهایی که سهم زنان از بازار کار در حد نازلی قرار دارد، نه تنها باروری و زاد و لد زنان بیشتر نیست، بلکه به دلیل فقر اقتصادی و عواملی همچون نبود امکانات بهداشتی و رفاهی، یا زاد و ولد در سطح پایینی قرار دارد و یا نرخ مرگ و میر کودکان زیر 5 سال، در سطح بسیار بالایی است.
همانطور که از ارقام مندرج در نمودار 3 برمیآید، چنانچه مشارکت زنان در نیروی کار با سیاستهای درست راهبردی، همراه و همساز شود، جوامع دچار کاهش زاد و ولد و پدیده پیر شدن جمعیت نخواهد شد. بنابراین، دولتها میباید برای بهرهگیری کامل از استعدادها و تواناییهای سرشار زنان، ضمن برداشتن موانع موجود بر سر راه مشارکت هرچه بیشتر زنان، «مادران شاغل و موفقی» را در جامعه و در کنار مردان، بهکار گیرند. برای رسیدن به این هدف، دولتها باید اقداماتی از قبیل انعطافپذیرتر کردن ساعات کار، تغییر نظام مالیاتی و تقویت نظامهای حمایتی به نفع زنان انجام دهند تا از این طریق، انگیزه زنان برای کار کردن را بیشتر و قویتر شود.
قدر مسلم این است که در کشورهایی که نرخ مشارکت زنان در بازار کار آنها اندک است (مانند آلمان، ایتالیا، ژاپن و بسیاری از کشورهای در حال توسعه)، دولتها نتوانستهاند به نحو مطلوبی از تواناییها و استعدادهای زنان بهره گیرند و علاوه بر آن، آنها را از مادر شدن آسان و با خیال راحت محروم کردهاند.
سخن آخر
اگرچه اهمیت زنان در عرصه اقتصاد جهانی، طی دهههای اخیر به سرعت افزایش یافته است، اما هنوز هم زنان میتوانند در این عرصه پیشرفت کنند. هنوز هم زنان قادرند در سلسله مراتب سازمانی و اداری به پیش روند و از نردبان ترقی، صعود کنند و رشد بلندمدت و پایداری را برای جوامع به ارمغان آورند. زنان، کلید رشد و ترقی کشورهای در حال توسعه و تنها راه برون رفت از فقر و فساد را در دستان خود دارند.
پینوشتها:
1- فیلم موزیکال معروف my fair lady
2- یکی از شخصیتهای اصلی همین فیلم
این مطلب و عناوین مرتبط با آن را در نشانی زیر ببینید:
http://www.magiran.com/view.asp?ID=367282