بنگاه دانش اقتصاد *ابتهاج*

مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی

بنگاه دانش اقتصاد *ابتهاج*

مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی

وب 2.0، نفت و سیاست

آیا می‌دانید که جورج بوش در جریان انتخابات سال 2004، 2,649,725 دلار از شرکت‌های نفتی کمک مالی دریافت کرد؟! و آیا می‌دانستید که رود گیلیانی به میزان 659,158 دلار، جان مک‌کین به میزان 291,685 دلار و باراک اوباما به میزان 163,840 دلار از کمک شرکت‌های نفتی بزرگ بهره‌مند گشته‌اند؟!
به تازگی سایت به راه افتاده است به نام دنبال کردن پول نفت یا Follow Oil Money
که هدف از راه‌اندازی آن، ایجاد یک سایت اطلاعاتی تعاملی برای نشان دادن نقش نفت در سیاست آمریکا است.

 Tinypic

این سایت، ظاهر جذاب و کاربرپسندی دارد، با بررسی نمودارهای این سایت می‌توان به حقایقی رسید که در اینجا به صورت نوشتاری خلاصه شده‌اند.
با مرور سایت می توان به وضوح دید که چه شرکت‌هایی به چه کسانی کمک مالی کرده‌اند، چه شرکت‌هایی بیشترین میزان کمک مالی را به نامزدهای انتخاباتی داشته‌اند و چه نامزدهایی بیشتر از بقیه از پول نفت بهره‌مند گشته‌اند.

 Tinypic

به این ترتیب سایتی که از فناوری MySQL، PHP، Graphviz، script.aculo.us و TableKit aja استفاده می‌کند، توانسته پاسخی به این سؤال قدیمی را بدهد: پول مبارزات انتخاباتی از کجا می‌آید؟! 
سایت‌های کاربرپسند با ظاهر سایت‌های وب 2، در غرب، روز به روز نقش بیشتری در عرصه‌های مختلف بازی می‌کنند، سیاست هم یکی از مهم‌ترین این عرصه‌هاست و به خصوص در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری آمریکا، شاهد رونق اینگونه سایت‌ها هستیم.

 

چگونه اقتصاد ناهنجاری های پنهان اجتماعی را محاسبه کنیم

چگونه اقتصاد ناهنجاری های پنهان اجتماعی را محاسبه کنیم

اقتصاددانان عاشق انگیزه‌ها هستند. آنها دوست دارند که درباره انگیزه‌ها خیال پردازی کنند، تعمیم شان بدهند مطالعه و بالا و پایین شان کنند. یک اقتصاددان به نوعی اعتقاد دارد که دنیا هنوز نتوانسته مشکلی بیافریند که او نتواند حلش کند، به شرط اینکه دستانش برای طراحی یک انگیزه مناسب باز گذاشته شود.

استیون لویت، استاد دانشگاه شیکاگو، در مصاحبه‌ای که با جامعه «کلوپ استادان روشنفکر‌هاروارد»تُک در سال ۲۰۰۲ میلادی داشت احساس می‌کرد که هیچ شانسی برای این که پیشنهاد پژوهشی اش پذیرفته شود ندارد؛ او اساسا خود را روشنفکر نمی‌دانست. استادان قدیمی، تعدادی از فیلسوفان، دانشمندان و تاریخ پژوهان شناخته شده بین‌المللی با او یک مصاحبه مفصلی را ترتیب دادند. او از این که در اولین مصاحبه، به اندازه کافی مطلب برای ارائه نداشته باشد نگران بود. یکی از استادان قدیمی‌با نگرانی به لویت گفت: «من به دشواری می‌توانم ایده واحدی در کار شما پیدا کنم. آیا می‌توانید در باره آن توضیح دهید؟» لویت گیج شده بود. او هیچ چیز در باره کارش نمی‌دانست.

ادامه مطلب ...

اقتصاد بازار و اقتصاد آزاد

اقتصاد بازار و اقتصاد آزاد

بسیاری از اقتصاددانان و تحلیل گران بازار بر این باورند تنها راه حل مشکلات اقتصادی کشور و توسعه فرهنگی ایجاد اقتصاد آزاد و بهره گیری از آن است. به همین دلیل مطالعه اقتصاد آزاد و فاکتورهای آن برای افرادی که در این حوزه وارد شده اند بسیار اهمیت دارد.

 

ادامه مطلب ...

موانع شکوفایی اقتصادی

موانع شکوفایی اقتصادی

این روزها که مباحثی چون نوآوری، شکوفایی و تحولات بزرگ اقتصادی در کانون توجه مباحث مقامات ارشد کشور قرار گرفته است، به نظر می‌رسد توجه به موانع فکری و مفهومی شکوفایی اقتصادی بیش از پیش حایز اهمیت است و این مهم جز با رجوع به مبانی فلسفی علم اقتصاد امکان‌پذیر نیست.

. علم اقتصاد، از تحلیل رفتار خردترین جزء جامعه حاصل می‌شود، شاید این پرسشی سخت برای مخاطبان باشد که چطور می‌توان مثلا یک اقتصاد را در سطح کلان با توسل به یک مصرف‌کننده یا بنگاه تحلیل کرد. اما این همان کار دشواری است که اقتصاددانان انجام می‌دهند. این هم بدان دلیل است که ماهیت علم اقتصاد ماهیت فردگرایانه است و اصولا اقتصاددان، چیزی به نام جامعه را به عنوان یک کل نمی‌تواند درک کند و از نظر او یک جامعه همان جمع افراد است. بنابراین زمانی هم که وی می‌خواهد رفتار اقتصادی جامعه را تحلیل کند، خود به خود باید رفتار یک فرد را تحلیل و آن را تعمیم دهد.
شاید از دیدگاه بسیاری این یک توهم علمی‌ باشد، اما به هر شکل در لغت‌نامه اقتصاددان، واژه‌ای به نام «جامعه» به معنای یک کل مستقل دارای قوه اختیار و عمل، آنچنان که همگان می‌اندیشند، وجود ندارد؛ بلکه تعریف این واژه همان جمع عددی تک تک افراد است. پس از لحاظ علمی‌ نمی‌توان گفت «فلان جامعه» این گونه «می‌اندیشد» یا این طور «عمل می‌کند»، زیرا جامعه‌ای فارغ از تک تک افراد وجود ندارد. البته بی‌تردید می‌توان گفت «اکثریت» افراد فلان کشور این گونه «می‌اندیشند»، و باز اینجا فعل به صورت جمع به کار می‌رود. این حساسیت بیش از حد در انتخاب واژه‌‌ها تنها از آن روست که از منظر علم اقتصاد، هیچ پدیده‌ای در سطح کلان فارغ از کنش فرد محقق نمی‌شود و برای تحلیل آن پدیده باید کنش فردی مورد بررسی قرار گیرد و بعد حاصل جمع این کنش را باید محاسبه کرد.
پس این رهیافت روش شناسانه، نقطه کلیدی برای تبیین فرآیند‌های اقتصادی است. حال با چنین رهیافتی می‌توان بدین پرسش پاسخ داد که چرا ایرانیان با وجود گذشت یک قرن از حرکت به سوی توسعه، هنوز بدان دست نیافته‌اند؟ اگرچه پاسخ بدین پرسش خود نیازمند سطور بسیار است، اما با دست یازیدن به این مساله که عدم توسعه یافتگی به عنوان یک متغیر کلان اقتصادی در ایران، فارغ از عملکرد تک تک ایرانیان نیست، باید به دنبال وجوهی از کنش ایرانیان باشیم که از دل آن چنین پدیده‌ای حاصل می‌شود.
بدون شک خود این وجوه نیز بسیار است، اما شاید بتوان به چند موردی که اتفاقا وجودشان در غرب باعث رشد و ترقی شد، اشاره کرد:
۱ - قانون مندی: اگر قانون را به معنای باید‌هایی برای حفظ آزادی‌های فردی بدانیم، باید گفت که ایرانیان در حوزه فردی خود فارغ از قانون آنچه را باید انجام بدهند، قادرند که انجام دهند. به خاطر همین است که وقتی اقتصاددانان می‌گویند اگر همه افراد به دنبال نفع خود باشند، کشور رشد می‌کند، ایرانیان انگشت به دهن می‌مانند که این‌ها چه می‌گویند؟ مگر می‌شود من به دنبال نفع خودم باشم، هر کاری هم دلم خواست بکنم، بعد هم به نفع کشورم کار کرده باشم؟ این پارادوکس که برای ذهن ایرانی به وجود می‌آید، حکایت از آن دارد که وی در بطن وجودش قانون‌مندی را به عنوان یک راهکار اجتماعی احساس نمی‌کند، چه قانون منافع فردی را همسو می‌کند و فرض ناگفته اقتصاددانان هم جست‌وجوی نفع شخصی «در چارچوب قانون» است.
اما شاید آنچنان هم تقصیر بر گردن وی نیست، تاریخ ایران مملو از قوانینی است که ذاتا قانون نبوده است، و به جای حفظ حریم شخصی ابزاری برای تهدید آزادی‌ها بوده است، به همین علت است که ایرانی به علت گریز از قانون‌های نوشته، خودبه‌خود فلسفه وجودی قانون را نیز در ذهن خویش از دست داده است و این بزرگترین افسوس و به نظر راقم بزرگترین مانع توسعه است.
۲ - بینش رقابت: ایرانیان در حیات خویش و در مقاطعی که با رقیب مواجه هستند، همواره رقابت را چون جنگی با یک پیروز و یک شکست خورده فرض می‌کنند. در حقیقت زندگی با چنین بینشی نه یک رقابت در چارچوب قانون و تلاش برای برنده شدن که جنگ با کسانی است که هر لحظه آرزوی عدم موفقیت تو را دارند، در این فضای فکری است که وقتی در گروهی، فردی به میزانی منزلت اجتماعی خود را بالا می‌برد، مورد طرد دیگران قرار می‌گیرد؛ گو آنکه بسیار محتمل‌تر می‌بود که دیگران نیز از این پیروزی وی خود بهره برند. و باز در چنین فضایی است که موفقیت‌های افراد از نظر اطرافیان نه برآمده از تلاش و شایستگی فرد که تابعی از رابطه‌‌ها و چاپلوسی‌ها و تحلیل می‌شود.
آیا می‌توان توسعه و رشدی را با وجود این پارادایم که ذهن ایرانیان را در برگرفته متصور بود؟ اضافه بر اینکه به علت وجود یک اقتصاد دولتی، ایرانیان برای اثبات بینش خویش دلایل آشکاری هم دارند و بنابراین بدین آسانی نمی‌توانند، از این پارادایم ضدتوسعه عبور کنند.
۳ - مشخصه‌‌های دیگر: عدم احترام به مالکیت، آزادی، حیطه شخصی و … که می‌تواند در ذیل عدم قانون‌مندی هم گنجانده شوند، در کنار روحیه آرمان‌گرا، فقدان صبر، خود برتر بینی و خصیصه‌‌های بسیار دیگری که در حوصله این سطور کوتاه نیست، از عواملی هستند که با به انحراف کشیدن کنش‌های فردی ایرانیان مانع از رسیدن اقتصاد ایران به مرز توسعه یافتگی شده‌اند.
هر چند سیاستگذاری مناسب اقتصادی قادر است نقش به‌سزایی در ایجاد حرکت به سمت توسعه ایفا کند، اما تا زمانی که افراد یک کشور ویژگی‌های متناسب با توسعه را در منش خویش بروز ندهند، رسیدن به توسعه امری ناممکن می‌نماید، از همین روست که سیاستگذاری باید به تغییر بینش‌ها و الگوهای فکری جامعه نیز کمک کند وشاید این بخش از مسوولیت توسعه یافتگی بیش از همه بر دوش گروه‌‌های مرجعی چون متفکران و عالمان باشد.
منبع:دنیای اقتصاد

جنگ موتورحرکت اقتصاد آمریکا

جنگ موتورحرکت اقتصاد آمریکا

نظرات مختلفی در مورد عملکرد جنگ برای اقتصاد آمریکاوجود دارد. برخی بر این باورند که جنگها موتوری هستند که موجب حرکت اقتصاد آمریکامی شوند و زمینه اصلاحات را در این کشور فراهم می آورند ولی برخی دیگر این ایده را که جنگ اثری مثبتى روی اقتصاد دارد را نادرست می دانند

و بر این باورند که اثر مخرب جنگ هم بر روی کشور جنگ زده و هم بر روی اقتصاد آمریکا است.
مایک موتاف یکی از اقتصاددانان مرکز اقتصادی –تحقیقاتی Broken windows Falacy در مقاله ای با عنوان” آیا جنگ برای اقتصاد آمریکامفید است؟ ” می نویسد: مطالعه تاریخ نشان می دهد آمریکاهمیشه مشکلات اقتصادی خود را زیر لوای جنگ پنهان کرده است برای مثال جنگ جهانی دوم که درست پس از بالا گرفتن تب و تاب رکود بزرگ اقتصادی آمریکاایجاد شده بود همچون پرده ای بود که ناکامی اقتصادی آمریکارا کمرنگ تر می کرد. به عبارت دیگر در آن دوران بیشتر گناه این رکود به گردن جنگ جهانی افتاد غافل از اینکه رکود بزرگ واقعه ای بود که پیش از جنگ ایجاد شده بود و در زمان جنگ مسولان کشور اجازه دادند تا خود را عیان تر نشان دهد.
وی در ادامه مقاله می نویسد: توضیح کامل تر در مورد این جمله که “جنگ موجب رشد اقتصاد آمریکامی شود” به این صورت است، فرض کنید اقتصاد آمریکادر حلقه های اخر چرخه تجاری خود باشد. در چنین شرایطی اقتصاد یا در حال تجربه سیر نزولی شد اقتصاد و یا رکود اقتصادی است ، نرخ بیکاری در سطح بالایی قرار دارد و به دلیل کاهش قدرت خرید مردم میزان خرید و فروش در جامعه کاهش یافته است. به عبارت بهتر معاملات خرد و کلان در سطح جامعه تنزل پیدا کرده و سطح تولید هم پایین تر از قبل است.
بدون شک ادامه این وضعیت مشکلات بسیار زیادی را برای اقتصادایجاد می کند و ممکن است اعتراضات و شورشهای مردم را نیز به همراه داشته باشد. حال در این موقعیت چاره کار چیست؟
دولت آمریکاپس از تجربه جنگ جهانی دوم به این نتیجه رسید که چاره کار جنگ است.زمانیکه آمریکاتصمیم می گیرد وارد جنگ با کشوری شود باید زمینه را برای این جنگ آماده کند و این مساله به طور موقتی از معضلات اقتصادی این کشور می کاهد.زمانیکه آمریکا خود را برای جنگ آماده می کند در وهله اول موظف است به تجهیز و تعلیم سربازان و ارتش خود بپردازد و برای تجهیز آنها به لباس جنگ، پوتین ، کلاه ، سلاح، بمب و غیره با بسیاری از شرکتهای تولیدی این کشور قراردادهای تولیدی منعقد می شود که موجب چرخش سریعتر اقتصاد این شرکتها و رشد تولید، درآمد و سودآوری آنها می شود.
از طرف دیگر شرکتهایی که وظیفه تولید این تجهیزات را بر عهده دارند مجبور می شوند کارگران بیشتری استخدام کنند تا بتوانند این سفارشات را در موعد مقرر آماده کنند و این حجم بالای تولید را تا پایان جنگ ادامه دهند.مابقی بیکاران نیز برای کار در شرکتهای آمریکایی خصوصی که در خارج از مرزهای کشور کار می کنند مورد استفاده قرار می گیرند. در این وضعیت مشکل بیکاری تا حد زیادی حل می شود و این یک موفقیت اقتصادی برای آمریکاخواهد بود؟؟!!!
ایجاد اشتغال برای افراد سبب می شود تا سطح درآمد آنها افزایش یابد و اقتصاد روزهای آرامی را تجربه کند. زیرا رشد درآمد و اطمینان از تداوم این اشتغال تا مدتی طولانی سبب می شود تا سطح خرید و فروش در کشور بیشتر شود و اقتصاد که با مشکل پایین بودن سطح معاملات خرد و کلان روبرو بود ، دیگر از این مساله آسیب نبیند.رشد خرید در کشور سبب می شود تا واحدهای تولیدی و خرده فروشی نیاز به نیروی کار بیشتری پیدا کنند وباز هم سطح بیکاری تنزل یابد و این وضعیت مارپیچی تا آنجا ادامه پیدا می کند که بیکاری به سطح بیکاری طبیعی برسد.به این مارپیچ ، مارپیچ فعالیت مثبت اقتصادی ایجاد شده در اثر جنگ می گویند که اغلب برای حل مشکلات اقتصادی آمریکا مورد استفاده قرار می گیرد.
با این اوصاف جنگ برای اقتصاد آمریکا نه تنها مضر نیست بلکه می تواند تا حد زیادی باعث حل شدن معضلاتش شود به خصوص که سهم اعظم سرمایه های آمریکا در شرکتهای وابسته به صنایع دفاعی و نظامی سرمایه گذاری شده است و جنگ می تواند باعث رشد تولید این بخشها شود.
جنگ عراق و آمریکا در سال ۲۰۰۳ میلادی هم تایید دیگری بر این مساله بود. در آن سال رشد بیش از حد کسری بودجه در آمریکا باعث ایجاد اختلال در بسیاری از بخشهای اقتصاد شده بود و آمریکایی ها تصمیم گرفتند با استفاده از روش همیشگی خود به حل این مشکل بپردازند.اندرو گامبل در سایت commondreams می نویسد: آمریکا و به خصوص حزب جمهوری خواه به جای تزریق و درون ریز منابع به کارهای عمومی ، بخش بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و دیگر بخشهایی که تاثیر مستقیم روی زندگی مردم دارند روی تامین سرمایه مورد نیاز ارتش و صنایع دفاعی متمرکز شد. رابرت پولین استاد اقتصاد دانشگاه ماساچوست می گوید: شاید در نظر اول این تخصیص منابع نا عادلانه و غیر موثر باشد ولی سبب می شود حجم پول تزریق شده به اقتصاد ۵ درصد بیشتر از درآمد مالیاتی شود و این برای تقویت رشد اقتصاد بسیار مفید است.البته این برنامه با ارایه اهداف ایدیولوژیک و انسانی مطرح می شود و می تواند شمار زیادی از مردم را نیز با خود همراه سازد. از جمله شعارهای همیشگی آمریکا برای اغاز جنگ ها ، جنگ علیه تروریسم، جنگ علیه تهدید کنندگان صلح جهانی ، جنگ علیه صدام حسین و غیره است که در میان مردم موافقانی هم دارد.
پولین افزود:آمارها نشان می دهد در سه ماهه دوم سال ۲۰۰۳ میلادی یعنی زمانی که آمریکا در گیر جنگ با عراق بود ۶۰ درصد ا ز کل رشد ۳/۳ درصدی تولید ناخالص داخلی این کشور به دلیل هزینه های نظامی بوده است.در سه ماه سوم همان سال تولید ناخالص داخلی آمریکا۲/۸ درصد رشد کرد که سهم کمتری از آن به هزینه های نظامی مربوط می شد.اما پروفسور پولین براین باور است که در این دوره نقش هزینه های نظامی در کسری بودجه آمریکا و آغاز روند اصلاحات اقتصادی بسیار چشمگیر بوده است.
مایکل کالکی اقتصاد دان لهستانی می گوید:ارتش و صنایع دفاعی مهمترین سرمایه گذاری برای آمریکایی ها محسوب می شوند و برای آماده کردن مردم بهترین راه استفاده از رسانه ها در ایجاد تصویری وحشتناک از دشمن و آسیب رسانی آن نه تنها به یک کشور بلکه به تمامی کشورهای جهان است.

ادامه مطلب ...

اقتصاد چین و سیاسی ترین المپیک تاریخ

اقتصاد چین و سیاسی ترین المپیک تاریخ

علیرغم گفته ژاک رگ، دبیر فعلی کمیته بین‌المللی المپیک «هیچ اجماع و توانی برای تحریم این دور از بازی‌های المپیک وجود ندارد»، المپیک ۲۰۰۸ پکن تا امروز سیاسی‌ترین المپیک تاریخ لقب گرفته است.

المپیک ۱۹۷۶ مونترال کانادا، المپیک ۱۹۸۰ مسکو (اتحاد جماهیر شوروی سابق)، المپیک ۱۹۸۴ لس‌آنجلس آمریکا، و حتی المپیک ۱۹۳۶ برلین (آلمان نازی) از جمله بازی‌های المپیک سیاسی به شمار می‌روند که از آن بین المپیک ۷۶، ۸۰، و ۸۴ با تحریم‌های گسترده کشورهای متعارض در دوران جنگ سرد همراه بودند. با این حال و به رغم این که به گفته ژاک رگ، دبیر فعلی کمیته بین‌المللی المپیک «هیچ اجماع و توانی برای تحریم این دور از بازی‌های المپیک وجود ندارد»، المپیک ۲۰۰۸ پکن تا امروز سیاسی‌ترین المپیک تاریخ لقب گرفته است.
در حالی که چینی‌ها ساعت هشت و هشت‌دقیقه و هشت ثانیه عصر ۸/۸/۲۰۰۸ یعنی حدود چهار ماه دیگر بازی‌های المپیک ۲۰۰۸ را آغاز می‌کنند مسائل مختلفی از اواخر سال گذشته میلادی موجب بروز نگرانی‌هایی برای چین و ابزاری برای فشار آوردن بر پکن در دست رقبای سیاسی و اقتصادی این ابرقدرت نو ظهور جهان شده است. در این بین مساله آلودگی هوای پکن و ابراز نگرانی کشورهای شرکت کننده از سلامت ورزشکاران‌شان پیش از سایر مسائل مطرح شد و در کنار آن مساله کارنامه حقوق بشر چین مطرح بود.
اما اواسط ماه مارس هنگامی که تظاهرات راهبان بودایی تبت در سالگرد سرکوب قیام ۱۹۵۹ این ناحیه به شورشی فراتر از مقیاس معمول منجر شد فرصت خوبی به دست رقبای چین افتاد که از این مساله در کنار کارنامه حقوق بشر چین به عنوان ابزاری برای طرح تحریم بازی‌های المپیک استفاده کنند؛ طرحی که البته تا امروز همانگونه که دبیر کمیته بین‌المللی به آن اشاره کرده فاقد وجاهت و پشتیبانی عمومی است.

ادامه مطلب ...

جایگاه بهترین اقتصاد IT جهان به دانمارک تعلق گرفت

جایگاه بهترین اقتصاد IT جهان به دانمارک تعلق گرفت

بر اساس مطالعه‌ی مجمع جهانی اقتصاد، دانمارک در سود بردن از لحاظ اقتصادی از فن‌آوری اطلاعات و ارتباطات در جایگاه بهتری نسبت به سایر کشورها قرار گرفته است.

مجمع جهانی اقتصاد مستقر در سوییس در گزارش فن‌آوری اطلاعات سالانه خود برای دومین سال پیاپی از میان ۱۲۷ کشور دانمارک را در صدر قرار داد.

مجمع جهانی اقتصاد محیط تجاری و نظارت قانونی در کشورهای مورد مطالعه و آمادگی اشخاص، شرکت‌ها و دولت برای بهره‌برداری از فرصت‌ها و استفاده‌ی فعلی از جدیدترین فن‌آوری ارتباطات و اطلاعات را در تهیه‌ی گزارش سالانه‌ی خود مورد بررسی قرار داد.

هدف این گزارش سالانه برآورد اثر IT و مخابرات بر توسعه و رقابت‌پذیری کشورها است؛ هفت کشور از ده کشور اول در زمینه‌ی شاخص آمادگی شبکه‌یی اروپایی بودند. آمریکا در جایگاه چهارم و سنگاپور پنجم و کره‌ی جنوبی با گرفتن جای انگلیس در جایگاه نهم قرار گرفت.

طبق اعلام مجمع جهانی اقتصاد این سازمان از داده‌های عمومی و انجام بررسی خود از نظر مدیران اجرایی در مورد مسایل محیط کاری به همراه موسسات تحقیقاتی و سازمان‌های تجاری پیشرو در تکمیل گزارش خود استفاده کرده است.

چرا اقتصاد آمریکا اقتصاد جنگ است؟

چرا اقتصاد آمریکا اقتصاد جنگ است؟

پیش بینی می شود تا انتهای سال ۲۰۰۷ میلادی ۱۱۶میلیون و و ۹۸۴ هزار شغل غیر دولتی در آمریکا ایجاد شود که در مقایسه با سال ۲۰۰۴ میلادی حدود ۴ میلیون شغل رشد داشته است.

بازار کار یکی از اصلی ترین بخشهای اقتصاد هر کشوری است. شمار مشاغل ایجاد شده در هر اقتصاد ومیزان فرصتهای شغلی ایجاد شده در هر کشور نمادی از عملکرد اقتصاد آن کشور است و آسیبهای ناشی از کاهش نرخ اشتغال وافزایش بیکاری نیز روی اقتصاد بسیارزیاد است.
در این بخش گزارشی از وضعیت بازار کار آمریکا می خوانید که تاییدی بر نظریه جنگ طلب بودن اقتصاد آمریکا است. به این معنا که جنگ باعث تسریع نرخ رشد اقتصادی آمریکا می شود و بسیاری از مشکلات ان کشور از جمله کسری بودجه و بیکاری را هر چند به طور موقتی بر طرف می کند.
در چند سال اخیر تولید ناخالص داخلی آمریکا در هرسال بیشتر از۳ درصد رشد کرد در حالیکه پیش از ان نرخ رشد اقتصادی آمریکا کمتر از ۲ درصد بوده است. بسیاری از اقتصاددانان عقیده دارند در سالهای پس ازجنگ آمریکا و عراق اثر منفی کسری بودجه آمریکا روی بخشهای مختلف اقتصاد این سرزمین کمرنگ تر شد .
سایت Buildingteam Forcastاعلام کرده است میزان مشاغل ایجاد شده در آمریکا در ماه ﮋوین سال جاری ۱۳۲هزار شغل بیشتر شده است. این چهل و ششمین ماه پی در پی بود که اقتصا د آمریکا شاهد رشد مشاغل بوده است. آمارها نشان می دهد روند رشد شمار مشاغل ایجاد شده در آمریکا برای اولین بار در سپتامبر سال ۲۰۰۳ میلادی آغاز شد و پس از ان تاریخ آمریکا همچنان رشد مشاغل را تجربه کرده است.
این آمار تاییدیه ای است بر نظریه اقتصاددانان و پژوهشگرانی که اقتصاد آمریکارا اقتصاد جنگ می دانند و بر این باورند که جنگ باعث رشد میزان مشاغل در این کشور و تسریع نرخ رشد اقتصاد در این سرزمین می شود.در نیمه اول سال ۲۰۰۷ میلادی ۸۷۱ هزار شغل در آمریکا ایجاد شد که طبق گزارش دولت آمریکا در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته میلادی کاهش داشته است.
در نیمه اول سال ۲۰۰۶ و سال ۲۰۰۵ میلادی میزان مشاغل ایجاد شده در آمریکا هر یک برابر با۱/۱ میلیون شغل بود. در ماه ﮋوین سال ۲۰۰۷ میلادی میزان مشاغل ایجاد شده در آمریکا در مقایسه با ﮋوین سال ۲۰۰۶میلادی ۲ میلیون شغل افزایش داشت.
طبق گزارش ملی اشتغال که توسط دولت آمریکا تهیه و ارایه شده است در سال جاری میزان مشاغل ایجاد شده در بخش خدمات ۱/۹ درصد، خدمات تجاری۱/۹ درصد، خدمات اطلاعاتی ۱/۷ درصد، فعالیتهای مالی ۱/۴ درصد و اشتغال سازمانی ( اشتغال افراد ماهر و تحصیل کرده) بیشتر از ۳/۱ درصد رشد داشته است.
سایت تجارت در آمریکا نیز جدولی ارایه داده است که در آن در مورد میزان مشاغل ایجاد شده در بخشهای مختلف آمریکا از سال ۱۹۹۴ میلادی تا به حال آمار دقیقی آورده است.
طبق آمار ارایه شده در این جدول تا سال ۱۹۹۴ میلادی ۹۸میلیون و ۶۰۰ هزار شغل جدید غیر دولتی در آمریکا ایجاد شد ه بود اما تا ۱۰ سال بعد یعنی در فاصله سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ میلادی میزان مشاغل ایجاد شده در این کشور به ۱۱۲ میلیون و ۷۱۴ هزار شغل رسید.
نرخ تغییر سالانه در میزان مشاغل جدید ایجاد شده در این کشور برابر با ۱۴ درصد اعلام شده است. در این بازه زمانی مشاغل ایجاد شده در صنعت عمران، بخش تولید، کشاورزی، معدن، ماهیگیری، جنگل داری و شکار سیر کاهشی داشته است و بیشترین نرخ رشد مشاغل به بخش خدمات آموزشی و بعد از ان به خدمات فنی - علمی و حرفه ای مربوط می شود.
در این سالها نرخ رشد این دو بخش به ترتیب ۴۶ و ۴۰ درصد بووده است که نشان از تمرکز زیاد دولت آمریکا روی این دو بخش به عنوان بخشهای زیر بنایی دارد.
پیش بینی می شود تا انتهای سال ۲۰۰۷ میلادی ۱۱۶میلیون و ۹۸۴ هزار شغل غیر دولتی در آمریکا ایجاد شود که در مقایسه با سال ۲۰۰۴ میلادی حدود ۴ میلیون شغل رشد داشته است.
میزان مشاغل غیر دولتی ایجاد شده در آمریکا تا سال ۲۰۰۴ میلادی برابر با ۱۱۲ میلیون و ۷۱۴هزار شغل بوده است.
سایت فوربس به نقل از دولت آمریکا آورده است: در ماه ﮋوین سال جاری میلادی شرکتهای آمریکایی ۱۵۰ هزار شغل در این کشور ایجاد کردند.
این در حالیست که پیش از این انتظار می رفت در ماه مورد بررسی تنها ۱۱۰ هزار شغل در این کشور ایجاد شود.در ماه می نیز میزان مشاغل ایجاد شده در این کشور ۱ هزار شغل بیشتر از میزان پیش بینی ها بود. در این ماه ۹۸ هزار شغل جدید در کشور ایجاد شد.
طبق گزارش اشتغال ملی آمریکا در ماه ﮋوین سال جاری شمار مشاغل ایجاد شده در بخش خدمات ۱۶۳هزار شغل اضافه شد در حالیکه میزان مشاغل ایجاد شده در بخش تولید کالا وخدمات ۱۳هزار شغل کاهش یافت.
ﮋول پراکل مشاور اقتصاد کلان در دولت آمریکا می گوید که در سالهای اخیر نرخ رشد ایجاد فرصتهای شغلی در آمریکا بیشتر از برآوردهای قدیمی بود و دلیل آن رشد میزان تولید و گردش مالی شرکتهای مختلف آمریکایی بوده است.
آمار نشان میدهد در ۷ ماه اول سال جاری میلادی به طور متوسط ماهانه ۲۲هزار شغل غیر زراعی (مشاغل ایجاد شده به استثنای مشاغل مربوط به بخش کشاورزی ) در آمریکا ایجاد شده.
کل مشاغل ایجاد شده در بخش غیر زراعی طی ماههای اخیر سال جاری برابر با ۱۷هزار شغل بود که در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته رشد داشته است. شایان ذکر است در این بازه زمانی میزان مشاغل ایجاد شده در آمریکا در مقایسه با ماههای پیش از جنگ عراق افزایش زیادی داشت.