بنگاه دانش اقتصاد *ابتهاج*

مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی

بنگاه دانش اقتصاد *ابتهاج*

مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی

ای میل این سایت

سلام بیننده گرامی...

اگر میخواهید که ای میل این سایت را داشته باشید که ۵ (پنج) گیگا بایت جای برایتان فراهم میکند پس این سایت را در لست وبلاگ تان اضافه نموده ما را اطلاع بدهید. دعوت نامه ای میل برای تان ارسال میگردد...

بطور مثال :

ebtihaj@economists.persiangig.com

 

بجای ebtihaj میتوانید هر نامی که خودتان پسند نمودید را برایمان ارائه نمائید. برایتان تهیه میگردد....

ممنون

صهیب عبیدی ابتهاج

روشها و اصول ایجاد انگیزه در کارمندان

روشها و اصول ایجاد انگیزه در کارمندان 

نویسنده: آرمند

TinyPic image

باورهای نادرست درمورد انگیزه دادن به کارمندان

موضوع انگیزه دادن و تشویق کـارمنـدان بــــرای مـــدیران و نـــاظران از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. با وجــود اهمیت موضوع، باورهای نادرست در این زمینه بسیارند--به ویژه میان مدیران جـدیـــد و تـازه کار. قبل از اینکه ببینیم مدیران برای تقویت انگیزه کارمندان چـــه می توانند بکنند، باید این باورها و اعتقادات نادرست را برطرف کنیم.

عقیده 1: "من می توانم به بقیه انگیزه بدهم!"

واقعاً اینطور نیست! ?آنها اول باید بـخودشان انگیزه بدهند.شــما نمی توانید به بقیه انگیزه بدهید، اما می توانید این
موقعیت را بــرای آنـــها ایـــجاد کنید که انگیزش هایشان را تقویت کنند. نکته ی اساسی این است که بدانید چطور می توانید این موقعیت را برای هر کدام از کارمندانتان مهیا کنید.

عقیده 2:  "پول مشوق و انگیزه دهنده خوبی است!"

واقعاً اینطور نیست! چیزهایی مثل پول، یک دفترکار زیبا، و امنیت شغلی می تواند از کمتر شدن انگیزه فرد جلوگیری گند، اما قادر نیست انگیزه او را بیشتر کند. نکته اساسی این است که پی به انگیزش های هرکدام از کارمندانتان ببرید.

عقیده 3:  "ترس محرک بسیار خوبی به شمار می رود."

درست است ترس می تواند محرک خوبی باشد، اما فقط برای یک مدت بسیار کوتاه. به همین خاطر است که داد و فریادهای رئیس هیچگاه هیچ تاثیر طولانی مدتی در کارمندان ندارد.

عقیده 4:  "من می دانم چه چیز به من انگیزه می دهد، پس می دانم که به بقیه کارمندان هم چه چیزی انگیزه می دهد."

واقعاً اینطور نیست. افراد مختلف با عوامل مختلفی تحریک و تشویق می شوند. ممکن است داشتن تعطیلی بیشتر برای گذراندن در کنار خانواده برای من انگیزه خوبی باشد، اما فرد دیگر ممکن است وقتی ببیند کاری به نحو احسن انجام گرفته انگیزه پیدا کند. همانطور که در قبل هم گفتیم کلید این کار این است که ببینید هر یک از کارمندانتان به چه چیز تشویق و تحریک می شوند.

عقیده 5:   "رضایت بیشتر از کار به معنای انجام بیشتر آن کار است."

تحقیقات نشان می دهد که این مسئله به هیچوجه واقعیت ندارد. رضایت و خوشنودی از کار باعث انجام بیشتر آن کار نمی شود. اگر اهداف سازمان یا شرکت با اهداف کارمند یکسان نبوده و تطابق نداشته باشد، کارمندان با همه وجود در راستای اهداف شرکت کار نخواهند کرد.

عقیده 6:  "من قادر به درک انگیزه دادن و تشویق کارمندان نیستم?این خودش یک نوع علم است!"

نه درست نیست! قدم های اصلی را در این زمینه به راحتی می توانید بردارید که میتواند در عملکرد کارمندانتان نقش بسزا داشته و به آنها کمک کند به خود انگیزه بدهند. قصد ما در این مقاله آموزش این اصول به شماست!

اصول و قواعد کلی

1.  انگیزه دادن به کارمندان با انگیزه دادن به خودتان آغاز می شود.

وقتی از کارتان متنفر باشید، گمان می کنید که بقیه افراد هم همینطور هستند. اگر استرس کاریتان خیلی زیاد باشد، به نظرتان می آید که بقیه هم مثل شما هستند. اشتیاق و علاقه مسری است. اگر شما نسبت به کارتان انگیزه و اشتیاق داشته باشید، دیگران هم مثل شما خواهند شد. همچنین اگر خیلی خوب مراقب خودتان و کارتان باشید، دیدگاه بهتری نسبت به طریقه کار کردن دیگران پیدا خواهید کرد.

یک راه بسیار عالی برای یاد گرفتن در مورد انگیزش و تشویق، این است که انگیزه های خود را بفهمید. کلید اصلی در انگیزه دادن به کارمندان، شناخت انگیزش های آنان است. پس، چه چیز به خود شما انگیزه می دهد؟ پیش خودتان همه موارد را در نظر بگیرید، گذراندن وقت بیشتر کنار خانواده، شناخت، کار خوب، آموزش، خدمات، و ... ببینید شغل شما برای برآوردن انگیزش هایتان چگونه عمل می کند. و برای بیشتر انگیزه دادن به خودتان چه کارهایی می توانید انجام دهید؟

2.  سعی کنید اهداف شرکت را در راستای اهداف کارمندان قرار دهید.

همانطور که در بالا ذکر شد، کارمندان ممکن است چنان در کارشان علاقه مند و باانگیزه شوند، که سخت کار کنند. اما، اگر نتایج کار آنها در راستای اهداف شرکت نباشد، برای شرکت فرقی نخواهد کرد که کارمند به آن سختی کار کند یا اصلاً هیچ کاری نکرده و صبح تا شب روی صندلی خود بنشیند. از اینرو ضروری است که مدیران بدانند واقعاً چه کاری از کارمندانشان می خواهند. این اولویت ها به منزله اهداف شرکت است. مشخص کردن اهداف شرکت معمولاً از طریق برنامه ریزی استراتژیک انجام می گیرد. هر قدمی که برای انگیزه دادن وتشویق کارمندان بردارید، اطمینان یابید که کارمندان نیز اهداف خود را تعیین می کنند و این اهداف مطابق با اهداف شرکت است.

3.  نکته اصلی در انگیزه دادن به کارمندان این است که بفهمید انگیزش هر کدام چیست.

افراد مختلف با چیزهای مختلفی انگیزه پیدا می کنند. هر قدمی که برای انگیزه دادن به کارمندانتان بردارید، ابتدا باید ببینید انگیزش هرکدام از آنها چیست. برای این منظور می توانید از خود آنها سوال کنید، به حرفهایشان گوش کنید و به کارها و عملکردهایشان دقت کنید.

4.  حمایت از انگیزش های کارمندان یک روند است نه یک تکلیف.

شرکت ها نیز مثل انسانها به مرور زمان تغییر می کنند. به همین خاطر است که حفظ موقعیت مناسب برای انگیزه پیدا کردن هر کارمند یک روند ناتمام است. اگر به این مسئله از این دیدگاه نگاه کنید، خودتان نیز انگیزه بیشتری پیدا می کنید.

5.  برای انگیزه دادن به کارمندان از سیستم های سازمانی استفاده کنید (مثلاً سیاست ها و عملکردهای مختلف)?فقط بر حسن نیت خود تکیه نکنید.

برای انگیزه دادن به کارمندان، نباید تکیه تان فقط بر ایجاد روابط قوی میان فردی با آنها باشد. ذات این روابط ممکن است به میزان زیادی تغییر کند، مثلاً در موقعیت های استرس زا. به جای اینکار، می توانید از تکنیک ها و سیستم های قابل اطمینان و جامع در شرکت استفاده کنیدمثلاً می توانید از تکنیک های پاداش، سیستم های عملکردی کارمندان، سیاست های سازمانی، و ...در این زمینه استفاده کنید.

اقدامات

مواردی که در این قسمت به آنها اشاره می کنیم، قدم هایی است که می توانید برای فراهم کردن محیط و موقعیت مناسب برای کارمندان برای انگیزه دادن به خودشان بردارید.

فقط خواندن این مقاله کافی نیست، باید آن را به مرحله عمل هم درآورید.

این مسئله در خواندن سایر مقاله ها و اطلاعات مربوط به مدیریت نیز صدق می کند.

به طور خلاصه فاکتورهای انگیزه دهنده برای خودتان را یادداشت کنید و ببینید شما برای حفظ این فاکتورها چه می توانید بکنید.

تاحدودی به این کار برنامه ریزی انگیزه می گویند که به شما برای حمایت از انگیزش های کارمندانتان کمک می کند.

3 لیستی از 3 تا 5 عامل تقویت انگیزه برای هریک از کارمندانتان تهیه کنید.

ابتدا این لیست را خودتان برای هرکدام از کارمندانتان پر کنید و بعد از آنها بخواهید چنین لیستی برای خود پر کنند. پاسخ های خودتان را با آنها مقایسه کنید. تفاوت بین آنچه شما برای آنها مهم می دانید و آنچه آنها برای خودشان را درک کنید. بعد با هر یک از کارمندانتان در این زمینه صحبت کنید و از آنها بپرسید که فکر می کنند مهمترین عوامل انگیزه دهنده به آنها چه چیزهایی است. بعد از این کار وقت بگذارید و راه ها و اقدامات مربوط به هر کارمند را جداگانه بررسی کنید و ببینید که برای برآوردن انگیزش های هرکدام از کارمندانتان جه می خواهید بکنید.

اطمینان حاصل کنید که انگیزش های تک تک کارمندانتان در سیستم پاداش شرکت براورده می شود.

مثلاً کار آنها به نحوی تغییر کرده نیازمند تلاش و عملکردهای بیشتر است. می توانید سیاست هایی را در شرکت ایجاد کنید که به کارمندان مثلاً با دادن تعطیلی  پاداش می دهد.

5 با کارمندانتان تک تک دیدار کنید.

کارمندان شما بیش از توجه نشان دادن شما با مراقبت ها و حمایت های شما انگیزه می گیرند. برای شناختن کارمندانتان، خانواده های هرکدام، غذای مورد علاقه آنها، اسامی فرزندانشان و... وقت بگذارید. و اینکار جر با گذراندن وقت به صورت انفرادی با هر کدام از آنها عملی نمی شود.

از مهارت های کارمندانتان استفاده کنید.

می توانید از مهارت های کارمندانتان برای انجام کارهای بخصوص در شرکت استفاده کنید. طریقه انجام کار را به خود آنها واگذار کنید. اینکار میزان زیادی از وقت شما را آزادتر خواهد کرد و همچنین باعث می شود کارمندان هم انگیزه بیشتری پیدا کنند و عملکردهایشان ارتقا یابد.

وقتی کار نیکی می بینید، پاداش دهید.

یک درس خیلی مهم برای مدیران و ناظران این است که روی رفتارهای و عملکردهای کارمندان خود دقیق شوند، نه روی شخصیت آنها. عملکرد در شرکت باید براساس رفتار افراد در راستای اهداف باشد، نه بر اساس محبوبیت کارمندان. اگر بخواهید فقط بر مبنای احساس خود به یک کارمند در برابر او رفتار کنید، دچار دردسر خواهید شد.

پاداش را به محض دیدن کار نیک اهداء کنید.

این کار این احساس را ایجاد خواهد کرد که شما از رفتارها و عملکردهای کارمنداتان رضایت دارید. و هرچه زمان بین عملکرد کارمندتان تا پاداش شما کمتر باشد، به کارمندان بیشتر ثابت می شود که شما چنین رفتارهایی را می پسندید.

حداقل اصول اولیه مدیریت عملکرد را اجرا کنید.

مدیریت عملکرد صحیح شامل شناخت اهداف، مقیاساتی برای اطمینان از به مرحله عمل در آمدن اهداف، توجه و فیدبک مداوم دربرابر این مقیاسات، و اقدامات اصلاحی برای هدایت فعالیت ها برای رسیدن به اهداف. مدیریت عملکرد را می توان در سازمان ها، شرکت ها، گروه ها و فرایندهای مختلف در شرکت و کارمندان اجرا کرد.

10.  اهداف هوشمندانه تری ایجاد کنید.

منظور از اهداف هوشمندانه تر، اهداف خاص، سنجش پذیر، قابل قبول، واقع گرایانه و بجا است که مهارت ها را افزایش داده و پاداشهایی نیز برای افراد مربوط در نظر می گیرد.

11  ببینید چطور نتایج به دست آمده از کارمندان به کمک نتایج و اهداف شرکت می رسد.

کارمندان معمولاً وقتی احساس می کنند که واقعاً کار مفیدی انجام داده اند که بدانند کارشان تفاوتی در روند شرکت ایجاد کرده است. این مسئله نیازمند گفتگو درمورد اهداف شرکت، پیشرفت کارمندان به سمت اهداف خود و تقدیر و قدردانی از به مرحله عمل درآمدن اهداف است.

12  دستاوردهایتان را جشن بگیرید.

متاسفانه این قدم مهم و اساسی همیشه به دست فراموشی سپرده می شود. مدیران و ناظران تازه کار معمولاً توجهشان بر انجام بیشتر کار است. این یعنی شناخت و حل مشکلات. اما مدیران کارکشته و باتجربه می دانند که جشن گرفتن  و تقدیر از راه حل ها به همان اندازه مهم است. بدون تقدیر از موفقیت ها، کارمندان خسته و نسبت به تلاش های خود در شرکت بدگمان می شوند.

 13 اجازه دهید کارمندان حرف های مشتریان شرکت (داخلی یا خارجی) را بشنوند.

اجازه دهید کارمندان اظهارات مشتریان را درمورد فواید تلاش هایشان بشنوند. مثلاً اگر وظیفه یکی از کارمندان تامین سیستم کامپیوترهای داخلی شرکت است (مشتری داخلی)، بگذارید کارمندان دیگر قدردانی خود را نسبت به آن کارمند نشان دهند. و اگر کارمندانی وظیفه شان سرویس به مشتریان خارج شرکت یا همان مشتریان واقعی است، می توانید یکی از مشتریان را به شرکت بیاورید تا از کارها و تلاشهای آنها قدردانی کند.

 14 اگر از کارمندی خوشتان نمی آید، آن را بپذیرید.

مدیران هم انسان هستند. برای آنها هم پیش می آید که بدون دلیل از فردی بدشان بیاید. مثلاً چون آن فرد شبیه به یکی از عموهایتان است که از او بدتان می آید، از او هم خوشتان نمی آید. در چنین مواردی، به خودتان بقبولانید که از آن فرد خوشتان نمی آید، بعد با فرد مناسب دیگری درمورد عدم علاقه خود به فرد مزبور صحبت کنید، مثلاً با دوستتان، همسرتان یا رئیستان.  به آن دوست بگویید که می خواهید بدانید به چه دلیل از آن فرد خوشتان نمی آید و چطور باید با او روابط کاری مثبتی برقرار کنید. حرف زدن درمورد این مسئله خود کمک بسیار خوبی است و می توانید از افکار و عقاید دیگران هم استفاده کنید. همانطور که در بالا ذکر کردیم، اگر بخواهید برحسب احساستان به کارمندان با آنها رفتار کنید کاری از پیش نخواهید برد. درعوض با تمرکز بر آنچه می بینید و رفتارهای آنها می توانید اطمینان یابید که برخوردی عادلانه و مثبت با همه ی آنها داشته اید .

تکنیکهای ارتباطی خانم ها و آقایون: درکم نمیکنی!

تکنیکهای ارتباطی خانم ها و آقایون: درکم نمیکنی!

نویسنده: سوده

TinyPic image

همانطور که می دانید خانم ها و آقایون به شیوه یکسان با طرف مقابل گفتگو نمیکنند و اصطلاحاً در هنگام مکالمه روی طول موج یکسانی قرار ندارند. خوب این مقوله برای هیچ یک از شما مبحث جدیدی نیست. با این وجود در مقاله ای با نام "آیا می توانیم با هم صحبت کنیم" که در ماه دسامبر در مجله "نسل نو" به چاپ رسید، نگرش های جدیدی پیرامون این مبحث در اختیار خوانندگان قرار گرفت. نویسنده این مقاله "پگی تایلور" با زبانشناس اجتماعی "دبرا تانن" نویسنده کتاب "تو متوجه نمی شوی: خانم ها و آقایون در مکالمه با یکدیگر" مصاحبه کرده است. "تانن" در پی تحقیقات خود به این نتیجه دست پیدا کرده است که تفاوت های بزرگی میان شیوه های گفتگو و بیان نظریات میان خانم ها و آقایون وجود دارد و این امر صرفاً به جنسیت هر گروه بر میگردد.

تانن تحقیقات خود را ابتدا از روی فیلم های کوتاهی که از خانم ها و آقایون گرفته شده بود، شروع کرد. در این آزمایش از گروه های مختلف خانم ها و آقایون درخواست شده بود تا با هم صحبت کنند. این کار برای جنس مذکر کمی سخت بود، اما در عوض خانم ها به راحتی با هم صمیمی شده و به راحتی با هم ارتباط برقرار کرده بودند و نهایتاً هم مشکل کسی را که از همه حادتر بوده، پیدا کرده و همه تلاش کردند تا آنرا حل نمایند؛ اما آقایون مرتباً از این شاخه به آن شاخه می پریدند و بیشتر بر روی زمان تمرکز داشتند تا وقت کاری که از آنها خواسته شده سریع تر به پایان برسد.

تانن مشاهده کرد که:

"برای آقایون، مکالمه به منزله راهی است که می توانند موقعیت خود را برای دیگران به وضوح شرح داده و جای پای خود را تثبیت کنند. آنها از صحبت کردن به عنوان سلاحی برای نشان دادن استقلال خود استفاده می کردند. از سوی دیگر خانم ها از صحبت کردن برای ابراز صمیمت و نزدیکی استفاده می کردند، گفتگو عصاره صمیمیت است و دوست بودن یعنی نشستن در کنار هم و صحبت کردن. برای آقایون انجام فعالیت های متفاوت مرکزیت دارد، نشستن و صحبت کردن نمی تواند بخش اعظم یک دوستی را در برگیرد. پسرها ترجیح می دهند با پسرهایی دوست شوند که با آنها در فعالیت هایی شریک هستند."

از روی همین تجربه ساده به راحتی می توان تشخیص داد که خانم ها و آقایون در هنگام گفتگو با یکدیگر ممکن است دچار مشکل شوند. خانم ها زمانیکه با دوست و یا معشوقه خود صحبت می کنند از او انتظار دوستی و صمیمیت دارند. آقایون از صحبت کردن به این منظور استفاده نمی کنند، به همین دلیل هم هست که هیچ موقع متوجه نمی شوند که چرا خانم ها دائماً حرف می زنند و حرف می زنند و حرف می زنند. این امر سبب می شود که آقایون به مرور زمان نسبت به حرف های خانم ها بی اهمیت شوند. پیرو این امر، تصویر خانم خانه دار بر سر میز صبحانه که با همسر خود صحبت می کند در حالیکه او سرش را در روزنامه فرو برده و تلاش می کند که حواسش را با روزنامه پرت کند به ذهن می آید.

تانن در ادامه اظهار می دارد راههای مختلفی که خانم ها با استفاده از آن سعی در ایجاد صمیمت با دیگران را دارند می تواند مردها را گیج کند. یکی از این شیوه ها "صحبت در مورد مشکلات" است. آنها با خود تصور می کنند که: من مشکلاتم را با تو در میان می گذارم، تو هم مشکلاتت را با من در میان بگذار، و ما می توانیم برای همیشه برای هم دوست های خوبی باقی بمانیم؛ اما آقایون زمانیکه با مشکلی مواجه می شوند، ترجیح می دهند که به جای صحبت کردن در مورد آن، به راه حل بیندیشند. زمانیکه آقایون راه حلی را در مورد مشکلات خانم ها در اختیار آنها قرار میدهند، اغلب خانم ها تصور می کنند که آقا با این کار یا می خواهد مشکل آنها را سطحی جلوه دهد و یا می خواهد او را از سر خودش باز کند.

شاید آقا تصور کند که در حال پشتیبانی و حمایت از اوست چرا که آقایون هیچ گاه در مورد مشکلاتشان با یکدیگر صحبت نمی کنند مگر اینکه به راستی به دنبال راه حلی باشند. به همین دلیل کمتر اتفاق می افتد که متوجه شوند دلیل صحبت کردن خانم ها تمایل به برقراری یک رابطه صمیمانه تر است. به همین دلیل یکی از رایج ترین گلایه هایی که آقایون در مورد خانم ها دارند عبارت است از: "...خانم ها تمام مدت اعتراض می کنند، اما نمی خواهند هیچ کاری در مورد مشکلات خود انجام دهند....ما مردها نمی توانیم متوجه ذات اعتراض های خانم ها بشویم..."

در چنین حالتی خانم ها مشکلات خود را با همسرانشان در میان می گذارند و انتظار دارند که آنها نیز مانند دوست های دخترشان عکس العمل نشان داده و با آنها ابراز همدردی کنند. از سوی دیگر آقایون نیز احساس می کنند که همسرانشان به این دلیل مشکلات را مطرح می کنند که در پی یافتن راه حل هستند. به همین دلیل آقا مشکل را بررسی می کند و در جواب 2 واکنش متفاوت از خود نشان می دهد: 1- یا راه حلی پیشنهاد میکند و یا 2- به آن هیچ اهمیتی نمی دهد، کاری که اغلب مردهای دیگر در برابر مواجهه با مشکلات او انجام می دهند؛ اما زمانیکه می بیند اوضاع به همین منوال پیش می رود و خانم هیچ توجهی به توصیه های او نمی کند، به تدریج کمی گیج میشود و سپس عصبانی شده و به این نتیجه می رسد که خانمش یک کارشناس در زمینه صحبت کردن است. خانم هم تصور می کند که همسرش برای او هیچ اهمیت و ارزشی قائل نیست چراکه با آنها صحبت نمی کنند و بنابراین نمی توانند با هم صمیمی باشند.

خانم ها باید یاد بگیرند که صحبت کردن آقایون بسته به شرایط و موقعیت های مختلف دارد. به برنامه های راز بقا دقت کنید، تنها هدف قوی ترین نر مجموعه، جفت گیری است. به این منظور باید با قوی ترین نر ها مبارزه کند. زمانیکه نر گروه آنقدر بزرگ و قوی شد که توانست قدرت خود را به سایر نرها اثبات کند، آنوقت نقش "بزرگ" قبیله را پیدا می کند. زمانیکه در تمام مبارزه ها به پیروزی رسید، آنوقت می تواند با هر ماده ای که می خواهد جفت گیری کند (و ماده هم تنها با او جفت گیری می کند.)

تانن معتقد است که مردها نیز رفتاری درست مطابق با این امر را دارند. مردها دستور می دهند تا بتوانند موقعیت اجتماعی خود را تثبیت کنند. آنها به این دلیل دستور میدهند که سلطه گری خود را به نمایش بگذارند نه به این خاطر که قصد انجام کاری را دارند. به همین دلیل مردهایی که زیر دست افراد بالاتر هستند، موقعیت خوبی ندارند چرا که مستلزم به انجام اموری هستند که به آنها دیکته می شود.

زمانیکه نوبت به مقوله گفتگو و برقراری ارتباط میان خانم ها و آقایون می رسد، حتماً باید مطلب بالا را نیز در نظر گرفت. خانم ها متوجه نیستند که نپذیرفتن نصایح آقایون می تواند چه مشکلاتی را برای مردها در بر داشته باشد. اگر خانم ها به حرف های همسران خود اعتقادی نداشته و آنها را رعایت نکنند، آقایون جایگاه و موقعیت خود را در یک رابطه از دست رفته می بینند. آقایون اغلب تصور می کنند که خانم ها قصد دست کاری کردن اعتقادات و جایگاه آنها را دارند و می خواهند آنها را به یک پله پایین تر از جایگاه فعلی خودشان بکشانند.

تانن سپس به مبحث ذیل می پردازد:

خانم ها می خواهند آقایون کاری را انجام دهند که آنها انتظار دارند، آنها می خواهند که مردها از انجام این کار لذت ببرند. اگر خانمی تصور کند که همسرش از انجام کاری رنج می برد، سریعاً ادامه کار را لغو خواهد کرد. در عین حال اگر تصور کند که همسرش از او انتظار دارد که کاری را انجام دهد، با تمام وجود این کار را برای خوشحالی او انجام خواهد داد. خانم ها تصور می کنند که این کار نشان دهنده عشق و صمیمت است. اما آقایون معمولاً در برابر انجام کاری که از آنها درخواست می شود، قدری مقاومت به خرج می دهند و به راحتی دست به انجام هر کاری نمی زنند. به هر حال ممکن است که آقایون در خیلی از مواقع مطابق میل همسرشان عمل کنند، اما اگر بخواهند روی مطلبی پافشاری کنند، دیگر هیچ کس نمی تواند آنها را ملزم به انجام کاری نماید.

بر خلاف مکالمات آقایون که نوعی خودمحور انگاری در آنها دیده می شود، خانم ها بیشتر به دنبال یافتن تساوی هستند و سعی می کنند تصمیمی بگیرند که همه به یک اندازه از آن سود ببرند. این نوع نگرش از فواید بیشتری برخوردار است و مطابق با تکنیک های تجاری ژاپنی هاست. کسانی که با شرکت های بزرگ ژاپنی تجارت میکنند، پس از چندی به صورت ناخودآگاه شیوه های برقراری ارتباط خود را تغییر می دهند.

با وجود مطالب ذکر شده ممکن است این استدلال برای برخی از افراد پیش بیاید که شیوه های گفتگوی خانم ها بهتر از آقایون است. هر چند در اکثر مواقع شیوه گفتگو و مکالمه خانم ها از مزایای بیشتری برخورار است، اما تلفیقی از هر دو نگرش می تواند بیشترین فواید رادر بر داشته باشد. آقایون هم با کمی تلاش می توانند مانند خانم ها با سایرین ارتباط برقرار کنند.

خانم ها در مکالمات خود به دنبال ایجاد توافق هستند، توافق یعنی تفکر یکسان، موافقت، و در یک کلمه "یکی" بودن. زمانیکه یک خانم در جمعی از هم نوعان خود تصمیم گیرد راه مخصوص به خودش را انتخاب کند، معمولاً مشکلاتی به وجود می آید و سایر خانم ها از او انتقاد می کنند. چه دلیلی وجود دارد که یک خانم بخواهد خودش را از سایرین جدا کند؟ احساس برتری و تمایز؟ شاید.

به هر حال همه خانم ها همیشه در برهه های مختلف زندگی خود، نوعی تنهایی و دور بودن از دوستان خود را تجربه کرده اند. اگر خانمی بخواهد موفق باشد باید هم از جانب خانواده و از جانب همسر خود مورد پشتیبانی و حمایت قرار بگیرد و کسی نباید به او در راه پیمودن موفقیت سنگ پرتاب کند. این نکته در زندگی فردی و اجتماعی خانم ها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار می باشد.

در نهایت تانن اشاره می کند که در برقرای ارتباط، خانم ها و آقایون باید تفاوت های ذاتی موجود را در نظر بگیرند، چرا که به هر حال نقطه ای وجود دارد که خانم ها و آقایون می توانند بر سر آن به توافق برسند و یکدیگر را درک کنند. خانم ها نباید سعی کنند که همسران خود را تبدیل به یکی از دوستان دخترشان کنند، چراکه آقایون به هیچ وجه به این شیوه نمی توانند احساس نزدیکی و صمیمت خود را بروز دهند. در مقابل آقایون نیز باید یاد بگیرند که وقتی خانم ها حرف می زنند فقط حرف می زنند و به دنبال تائید گرفتن و یا تعیین جایگاه همسر خود نیستند. با استفاده از این راهکارها می توانند خیلی به هم نزدیک تر بشوند.

پس از مطالعه این مقاله به راحتی می توان درک کرد که دلیل ایجاد مشکل میان خانمها و آقایون چیست. اگر آقایون از خانم ها انتظار نداشته باشند که مطابق میل آنها عمل کنند و خانم ها هم انتظار نداشته باشند که آقایون مانند آنها ارتباط برقرار کنند، هر دو طرف انرژی لازم برای برقراری یک ارتباط سالم را بدست خواهند آورد. اگر خانم ها و آقایون مانند هم بودند آنوفت زندگی خیلی خسته کننده می شد پس? زنده باد تفاوت ? یاد گرفتن نحوه زندگی چقدر چالش برانگیز و نشاط آور است!

 

مرزهای میان فردی

مرزهای میان فردی
نویسنده: مهران

TinyPic image

آیا احساس میکنید کنترل زندگی از دستانتان خارج است؟
آیـا احسـاس می کنـید دیگران مدام از شما سوء استفاده
کـرده و حـقـوق شـمـا را زیـر پـا می گذارند؟ اگر دچار چنین احساسی هستید بی تردید شما تا کنون هیچگونه مرزی میان خود و سایرین  تعیین نکرده اید و یا  از مرزهای تعیین شـده مـتزلزلی برخوردار هستید. تعریف متعارف مرز چنین اســت: حـد فــاصلی که قلمرو دو کشور و یا دو شـیء را ازهم متمایز میسازد. اما افراد نیز برای بهره مندی از روابط  سالم به مرزهای بین فردی محسوسی نیازمندند. مرزهای میان فردی را میتوان اینگونه تعریف کرد:

1-خط نامرئی که میان دو فرد  ترسیم میگردد که عبور از آن تجاوز به قلمرو طرفین قلمداد میگردد.

2- مرزهای میان فردی تعیین کننده و تامین کننده هویت، تمامیت و امنیت افراد است.

3-تبیین ارزشها و معتقدات مورد حمایت افراد در کلیه عرصه های زندگی شان میباشد.

4-مرزها حصارها و یا نرده های فرضی و  نمادینی میباشند که 2 کاربرد دارند:

* جلوگیری از تجاوز دیگران به قلمرو و محدوده  ما و سوء استفاده از ما.

* جلوگیری از تجاوز ما به قلمرو و محدوده دیگران و سوء استفاده از دیگران.

هدف از تعیین مرزهای میان فردی: مراقبت و محافظت از افکار، احساسات، امنیت، رفتارها و هویت شما.

هیچ فردی سزاوار آن نیست که مورد  بی احترامی و بد رفتاری قرار گیرد. اما این وظیفه خود فرد است که با مشخص ساختن مرزهای  شخصی  از حریم امن خود در برابر تجاوز و هجوم دیگران محافظت کند. تعیین مرزها  بیانگر آنست که شما فردی مسئولیت پذیر و بالغ بوده و خواستار مساوات و احترام در روابط خود می باشید. هنگامی که شما خود را بی حفاظ و بدون هیچگونه مرزی در معرض دیگران قرار میدهید و از آنجایی که دیگران  فرا روی  خود هیچگونه محدودیتی در نحوه رفتار و برخورد با شما احساس نمیکنند، با شما  هر رفتاری  را که صرفا  به سود و مصلحت خودشان باشد روا  خواهند داشت.  ضمن آنکه برای شما احترام و ارزشی نیز قائل نخواهند شد. در واقع شما اینگونه به اطرافیان خود القاء میکنید که هیچگونه اراده، اقتدار و خواسته ای  ندارید و دیگران مجاز هستند هر گونه که تمایل دارند با شما رفتارکنند. از آنجایی که درخواستها و تقاضاهای همکاران، دوستان، اعضاء خانواده و حتی همسایگان ممکن است پایان ناپذیر باشند، اجابت و براورده ساختن همه آنها سرانجام  شما را فرسوده، نا امید و ناکام در زندگی خواهد ساخت. این نکته بسیار مهم را باید همواره به  یاد داشته باشید که نه گفتن به دیگران تنها نه گفتن به درخواست آنها است و نه خود آنان. برخی افراد به سبب اعتماد بنفس پایین و ترس از طرد شدن ، کشمشکها و تردید در حقوق فردی خود در برابر هر گونه رفتار ناشایستی سکوت اختیار میکنند. در زیر نشانه هایی از وجود مرزهای ناسالم بین فردی در اینگونه افراد را ملاحظه میکنید:

1- همه چیز را گفتن. افشای تمام اطلاعات  و رازهای شخصی.

2-با صمیمیت سخن گفتن در نخستین جلسه ملاقات.

3- مدام در اندیشه فرد دیگری بودن. وابسته بودن.

4-مقدم داشتن نیازها و خواسته ای دیگران بر نیازها و خواسته های خود.

5-مدام نگران نوع واکنش  دیگران  نسبت به رفتار، نگرش، عقاید و سبک زندگی شان میباشند.

6-ترس از طرد شدن از سوی دیگران.

7-نیاز به پذیرش و تایید دیگران.

8-نیاز به خشنود سازی دیگران در همه اوقات.

9-اجازه میدهند تا دیگران  هدایت زندگی شان را در دست بگیرند.

10-اجازه دادن به دیگران تا هر گونه که خواستند آنان را تعریف کنند.

11-وانمود به موافقت در صورتی که کاملا مخالف هستند.

12-پنهان ساختن احساسات حقیقی خود.

13-مدام در اختیار دیگران بودن.

14-نا دیده گرفتن نیازهای خود.

15-پرداختن به  فعالیتهایی که به آنها علاقه ندارند و بالعکس.

16- روی آوردن به فعالیتها و رفتارهای افراط آمیز و غیر قابل کنترل بمنظور نفی خود و اجتناب از خود و فرار از واقعیتهای زندگیشان مانند: مصرف مواد مخدرو الکل، گرسنگی کشیدن، پر خوری عصبی، بی محابا خرج کردن، افراط در رابطه جنسی، ورزش و غیره.

17-برنامه روزانه مشخصی نداشته و دنباله رو برنامه های روزانه  دیگران میباشند.

18-انتخاب و ترجیهات  منفعلانه.

19-به سهولت میتوان آنها را متقاعد ساخت.


مراحل تعیین مرز

1-تصمیم بگیرید که چه چیزی از دیگران میخواهید و آنها چگونه رفتاری باید با شما داشته باشند.

2-سپس مرزهای  مطلوب خود را تعیین و به اطلاع دیگران برسانید.

3-سپس پیامدهایی را در صورت تجاوز به مرزهای خود تعیین کرده و آنها را قاطعانه به مرحله اجرا گذارید.

برای مثال به دوست پسر خود بگویید که تا چه اندازه اجازه دارد به شما نزدیک گردد و یا شما را لمس کند و در صورت تجاوز وی از مرزهای شما به وی اخطار دهید که وی را ترک خواهید کرد. هرگاه وی کماکان از مرزهای مشخص شده شما پا فراتر گذاشت گفته خود را عملی سازید و بی هیچ اغماضی   وی را ترک کنید. چنانچه شما با افراد متجاوز به مرزهایتان با ملایمت برخورد کنید  اقتدار و اعتبار خود را از دست خواهید داد. البته معمولا واکنشهای دیگران نسبت به مرزهای معین شده شما در ابتدا با مقاومت، تمسخر و یا امتحان شما همراه خواهد بود اما  اطرافیان شما به تدریج می آموزند که چگونه می باید با شما رفتار کرده و به مرزهای شخصی شما احترام بگذارند.

تعیین مرزهای نفوذ ناپذیر و بسیار محکم نیز ممکن است شما را مبدل به یک انسان تنها و نزدیک نشدنی کند. بهتر است برخی اوقات مرزهای خود را انعطاف پذیر ساخته و اجازه دهید رابطه سالم و متعادلی میان شما و سایرین برقرار گردد. دو عنصر صمیمیت و اعتماد در انعطاف بخشیدن به  مرزها نقش بسزایی دارا میباشند.

انواع مرزها

1- مرزهای فیزیکی: فاصله مجاز دیگران با شما- چه زمان و به چه میزان دیگران مجاز هستند شما را لمس کنند.

2- مرزهای احساسی:چگونه و با چه لحنی دیگران مجازند با شما صحبت کنند- تا چه میزان با شما صمیمی گردند. مسئولیت افکار و احساسات شما به عهده خودتان و مسئولیت افکار و احساسات دیگران نیز به عهده خودشان میباشد.

3- مرزهای جنسی: چه فردی و با چه شرایطی مجاز به برقراری جنسی با شما میباشد.

4- مرزهای معنوی:اعتقادات و باورهای شما اموری شخصی و خصوصی میباشد و دیگران حق بازخواست از شما را ندارند. و دیگران نیز حق ندارند اعتقادات خودشان را به شما تحمیل کنند.

* شما بدون دارا بودن مرزهای مشخص هویت مستقلی نخواهید داشت.

* مرزهای شخصی دیگران را مراعات کرده و محترم شمارید.

*هیچگاه خود را بی حفاظ و آسیب پذیر در معرض دیگران قرار ندهید.

بدون پشیمانی و حسرت زندگی کنید

هـمــه گاهی فکر می کنند که اگر کارهای بخصوصی را در گـذشـتـه انجـام می دادند یا برعکس، زندگی حالشان چه تفاوتی میـکــرد. همه می دانند که چنین حسرت خوردنی بـی فـایـده و پوچ است. به جای حسرت خوردن بهتر است اعمال خود را قبول کنید و از آنها درس بگیرید.

پشیمانی چیست؟
پشـیـمانــی احساسی توام با یاس، نا امیدی و نارضایتی
است. احساس ندامت از انجام عملی یا غفلتی است. به طور کلی، فردی که همیشه با احساس پشیمانی زندگی می کند، همیشه به گذشته ی خود افسوس می خورد و حـــسرت موقعیت هایی را می خورد که می توانست طور دیگری رفتار کند.

شـمـا تـنـهـا کـسی نیـسـتـید کـه ممکن است به گذشته افـسوس بخورد، به چیزها یا کسانی که از دست داده، به کارهایی که کرده یا نکرده و...این احساس گاهای به همه ی ما دست می دهد. مقدار مشخصی از آن اشکالی ندارد اما...

خوب است که هر از گاهی نگاهی بازنگرانه به زندگیمان داشته باشیم تا اطمینان یابیم که مسیر زندگی را درست طی می کنیم.

اما این احساس می تواند گاهی ناسالم باشد. وقتی این عمل برای کسی به صورت عادت درآید و هر کار کوچکی را مشکل بزرگی فرض کند. اگر این احساس بخواهد به افسردگی فرد منجر شود، به این معنا است که فرد بیش از حد به این مسئله بها میدهد و زندگیش توام از حسرت خوردن بر گذشته است.

مالِ توی فیلم هاست...
زندگی ما با انتخاب هایمان ساخته می شود. در فیلم سینمایی "مرد خانواده" ، شخصیت نیکولاس کیج از مردی مجرد به مردی متاهل تبدیل می شود. او در این فیلم می بیند که با تغییر انتخاب هایش چطور می توانست زندگی متفاوتی داشته باشد.

احساس پشیمانی و حسرت احساساتی کاملاً عادی هستند. برای همه ی ما پیش می آید. مسئله ی مهم این است که نگذاریم این احساسات بر ما غلبه کند و زمام اختیار ما را در دست گیرد. چون باعث استرس و فشارهای روحی و روانی می شود که روی سلامتی جسمی و روحی ما تاثیرات مخربی از جمله سردرد، کمر درد و مشکلات گوارشی می شود. کنترل این احساس، نیاز به کمی تعادل شخصیت و داشتن دیدگاه و رفتاری سالم است.

6 راه برای دوری از احساس ندامت و پشیمانی

1-  همه چیز را کلی بررسی کنید
هنگام تصمیم گیری ها  همه ی جنبه های مسئله را بررسی کنید، جنبه های مثبت و منفی. بررسی همه جانبه ی کار تا حد زیادی از پشیمان شدن در آینده جلوگیری میکند. همیشه کمی به خود فرصت دهید، از تصمیم گیری های عجولانه بپرهیزید. درست است که بعضی چیزها خارج از کنترل شماست، اما اگر درست برنامه ریزی نکنید، باید منتظر عواقب بد آن باشید.

در نظر گرفتن جنبه های مثبت و منفی هر تصمیمی، ممکن است همیشه باعث نشود که اشتباه کنید، اما اگر وقت گذاشته و خوب تحقیق کنید و همه ی جوانب را بسنجید، تا حد زیادی از حسرت خوردنتان در گذشته جلوگیری می کند.

2-  قاطع و محکم باشی
وقتی تصمیمی می گیرید، بگذارید اجرا شود. مطمئن باشید و تردید نکنید. اجازه ندهید که مسائل حاشیه ای شما را از تصمیمتان منصرف کند.

3-  اتفاقات را بپذیرید
واقعیت را بپذیرید. زندگی پر از حادثه است که شما از آنها بی خبرید. بعضی از این حوادث خوب هستند و بعضی بد. اما باید مزه ی بدی را بچشید تا خوبی هم سراغتان آید. ما نمی توانیم جلوی روی دادن اتفاقات را بگیریم، باید آنها را قبول کنیم و تا میتوانیم از آنها نهایت استفاده را ببریم.

4-  دست به عمل بزنید
ببینید حسرت چه چیزهایی را می برید، و هر چه می توانید برای از بین بردن آن انجام دهید. اگر حسرت می خورید که در دوران دانشجویی زیاد مسافرت نکرده اید، همین حالا یک برنامه ی سفر برای خود درست کنید. کارهایی را که انجام نداده اید و حسرتش را می خورید، از همین الان انجام دهید.

5-  مثبت بیندیشید
دیدگاهتان را تغییر دهید. درک کنید که اگر الان خوشحال و خوشبخت هستید، برای تجربه کردن چیزهای بخصوصی بوده است. شما نتیجه ی تجربیات گذشته تان و پذیرش مثبت آنها هستید. بله، مثبت اندیشیدن هنگام مصائب و سختیها کار آسانی نیست، اما وقتی دوستی یا آشنایی را از دست می دهید، به جای حسرت خوردن به چیزهایی که می خواستید به او بگویید و نگفتید، سعی کنید به خاطره های خوبی که با او داشته اید بیندیشید.

6-  مثل افراد شکست خورده رفتار نکنید
اگر چیزی را از دست داده اید، حسرتش را نخورید. آنچه از دست رفته، تمام شده است و دیگر برنمی گردد. سعی کنید به آینده و به موفقیت هایی که می توانید به دست آورید فکر کنید.

نگران نباشید، لبخند بزنید!
هر چیزی که در گذشته برایتان اتفاق افتاده، حکمتی داشته است. باید سعی کنید که از آنها درس بگیرید و برای آینده ی خود از این تجربیات استفاده کنید. فقط به حال و آینده فکر کنید، چون گذشته، دیگر گذشته است و نمی توانید به عقب برگردید. از هر لحظه ی زندگی لذت ببرید

 

شخصیت خود را کشف کنید

شخصیت خود را کشف کنید

نویسنده: کامران

امروزه یافتن یک همسر مناسب بیشتر شبیه بازی با یک ماشین قمار می باشد. در حقیقت انتخاب همسر بدون شناخت جنبه های شخصیتی خود یک ریـسک بـشـمــار میرود. بنابراین تعجبی ندارد اگر بـسـیـاری از افـراد، دیـگر تحمل بازی عشق را ندارند و از انـجام تجربه های بـعدی سر باز می زنند.

مساله اصلی درانتخاب همسر این است که اگرشخصیـت طرفین با هم همگونی نـداشـتـه باشـد، آن رابـطـه دیــری نخواهد پایید. بنابراین برای داشتن یک زندگی لذت بخـش و ماندنی باید زمانی را به شناختن خود ونوع شخصیتتان اختصاص دهید. بعد از شناخت خود بهتر خواهید توانست همسر دلخواهتان را انتخاب کنید.

بـرای پـی بـردن بـه شـخصـیت، یـک سـایت اینترنتی رایگان وجود دارد که در ادامـه آن را معرفی خواهیم کرد.

خود را بشناسید

تصور کنید در حال خرید کردن می باشید و در قفـسه هـای یک فـروشگاه دنبال یک جفت کفش مناسب برای خود می گردید. آنچه که باعث میشود تا از خـریدن مثلا" کفشی به رنگ نارنجی روشن خودداری کنید، مطلع بودن از اولیت ها و تقدم های شخصیتی خود است.                                                                                                           در مورد انتخاب همسر نیز همین اصـل بایـد رعـایـت شـود. هیـچ دلیـلی وجـود نـدارد که انسان با کسی که هیچ تناسبـی با شـخصـیت او نـداشـتـه و هـرگز نـیـز نخواهد داشت همنشین و هم خانه شود. در عین حال شما تا زمانیکه به شخصیت خود پی نبرده اید هیچ گاه نخواهید توانست تشخصیص دهید که آیا فردی مـناسـب شـما هسـت یا خیر. پیش از اینکه به مسیر انتخاب همسر قدم بگذارید دو مسـاله را باید برای خود مشخص نمایید: نوع شخصیت و نوع عشق

خودتان را تست کنید

بـرای درک نـوع شـخصـیت، در سـایت یاهو یک آزمون اینترنتی کامل وجود دارد که شـمـا می توانید براحتی و بصورت رایگان از آن استفاده کنید. (درصورت آگاهی داشتن از زبان انگلیسی )آزمون به شما امکان می دهد ظرف مدت تنها 10 دقیقه تصـویری روشن از شخصیت خود ترسیم نمایید. این آزمون بخوبی می تواند سرنوشت زندگـی عمومی و عشقی شما را تغییر دهد. برخلاف آزمونهای چند گزینه ای رایج، آزمون یاهو مانند یک بـازی مالتی مدیا بوده که در آن شما از طریق یک سری تصاویر، صداها و نقاشی ها مورد آزمون قرار می گیرید. در این آزمون شما باید به همه سوالات کاملا توجه کنید و با دقت کامـل بـه آنـها پـاسـخ دهید. این سوالات به شما کمک میکند که همه جنبه های زندگی خود را مـورد آزمایش قرار دهید. با شرکت در این امتحان خودتان را بیشتر خواهید شـنـاخت و هـمزمان خواهیـد فـهمـید که درون همسر آینده خود به دنبال چه می گردید.

نوع شخصیت شما

بطور کلی نوع شخصیت و نوع عشق به چند دستـه مشـخص تقسیم می گردد. هریک از ما داراری یکی از این انواع می باشیم. در صفحه بعد بطور مختصر این نوع ها را بیان می کنیم.

انواع شخصیت

  • جستجو گر: ماجرا جو و مخاطـره طـلب. او تـرسی از برهم زدن قوانین و عادتها ندارد.
  • رهبر: یک انسان اهل ریسک که دوست ندارد هیچ فرصتی را از دست بدهد. یک رهبر همیشه نسبت به هوادارانش بی نهایت با وفا و صادق است.
  • سنت گرا: با تـجـهـیز به حـواس پـنجگانه و بـکـارگیری مهارتهای عملی در طلب پایداری و استواری است. دوستانش او را قابل اعتماد می پندارند.
  • فرد گرا: در مسیـرهایش مستقل است. او شخصی کنجکاو و مملو از شگفتی و مسائل غیر منتظره می باشد.
  • یاغی: یک قـلب شـکاک کـه روحـیـه ستیزه جویی داشته و فقط از خود طرفداری می کند.
  • بخشنده: انسانی بسیار سخاوتمند که دوست دارد همه را یاری و کمک نماید.
  • خالق: کنجکاو و احسـاسـاتی بـه هـمراه مـزاجـی آتشین، دوست دارد از طریق موازنه، جهان را به مکانی مناسبتر مبدل کند.
  • قهرمان: یک بـرنـده طـبـیعـی، قـهــرمان با سختیها و مشقات زندگی با تحمل و شجاعت برخورد می کند.
  • پشتیبان: آرام و منطقی، دیـگران بـه او اطـمیـنان کرده و نقطه ای قابل اتکا برای خود می دانند.
  • یکسان ساز: فردی بـا تـجربه و تـوانا که میتواند خودش را با هر وضعیتی تطابق دهد.
  • ملاحظه گر: ذاتا" محـتـاط و هـوشـیـار اسـت. مـوقـیـعت ها و دیـگران را پیش از انجام اعمال نابهنگام، مشاهده و مراعات می کند.

انواع عشق

  • رومانتیک. اگر شـمـا آدمـی رمـانـتـیک هستید، عشق همه چیز شما است؛ یک ارتباط عمیق بین معنویت، جنسیت و احساس.
  • احساسی. عشق شما شدید و آتشین است. در لحظه زندگی می کنید.
  • مقدر: باور دارید که عشق از قبل مقـدر و تعیین شده است و روح همسر، شما را به تکامل می رساند.
  • خود انگیز: عشق در نظر شما کاملا" طبیعی و برای سرگرمی تصور می شود؛ اگر چنین نباشد احساس خوبی نسبت به عشق نخواهید داشت.
  • مشهود: بسیار اساسی، آنچه که شما بـه دنـبـالش مـی گردید همدمی ابدی برای تمام مدت عمر است، عشقی پایدار که همیشه همراه شما خواهد ماند.
  • محتاط: ذاتا" واقع بین هستید می دانید که در عشق رنج و جـدایی وجـود دارد ولی این باعث عدم درگیر شدن شما نمیگردد.

خود را تجزیه و تحلیل کنید

در انتهای امتحان نتایج حاصله در اختیار شما قرار گرفته و بطور کامل از نوع شخـصـیـت خود و رفتارهایی که باعث شکل گیری رفتار شـما شـده است مـطلع خـواهید شد. بــه علاوه نمودارهایی که معرف تعداد افراد مشابه با شخصیت شما است و نیز نمودارهـای مقایسه ای  بین شما و افراد هم سنتان نشان داده خواهد شد. بعد از اینکه نتایج نوع شخصیت و نوع عشق را بطور جداگانه مشاهده نمودید میتوانید ارتباط شخصیـت خـود را با نوع عشقتان مورد سنجش قرار دهید.

نتایج را بکار ببرید

درک نوع شخصیت باعث می شود خودتان را بهتر شناخته و نتیجتا" در انتخاب همسر آینده موفقتر عمل کنید. اگر قبلا" ازدواج کرده اید، آزمـون به شما کمک خواهـد نـمـود تـا تفاوتهای ذاتی و اساسی بین خود و همسـرتـان را فهمیده و درک بهتری از احساسات خود جهت حل آسانتر مشکلات پیدا  نمایید.

 

صداقت احساسی و نقش آن در زندگی

صداقت احساسی و نقش آن در زندگی

نویسنده: سوده

TinyPic image

صداقت احساسی بدین معناست که احساسات و عواطف حقـیقی خـود را بـیـان کنـیم. برای این کـه بتـوانـیم از نــظر احسـاسی صـادق بـاشیم، باید در وهله اول از احساسات خـود با خبر باشیم. این آگـاهی از احسـاسـات، بـه مـیـزان هـوش احساسی افـراد بستـگی دارد. هـــوش احساسی اسـت کـه فـرد را قـادر می سـازد تـا بـتـواند بـــه طور دقیق احساساتش را تشخیص دهد.

هوش احساسی همچنین این توانایی را به ما می دهد که بتوانیم تصمیم بگیریم که آیا کار درستی است که احساسات واقعی خود را با طرف مقابل در میان بگذاریم یا خیر. به هر حال به طور کلی عقیده من بر این است که افراد باید به طور فردی در بیان احساسات خود صادق باشند تا همه در جامعه ای با صداقت احساسی بالا زندگی کنند.

اگر بتوانیم از نظر احساسی با خودمان صادق باشیم، می توانیم "خود حقیقیمان" را خیلی عمیق تر بشناسیم. این کار به ما کمک می کند که خیلی راحت تر با خودمان کنار بیایم و خودمان را همانطو که هستیم بپذیریم. این امر همچنین به ما کمک میکند که تشخیص بهتری در این مورد که وقت خود را چگونه و با چه کسانی صرف کنیم، داشته باشیم.

در عین حال اگر سعی کنیم که با دیگران در بیان احساسات خود صادق باشیم، اینکار به آنها هم کمک می کند که از نظر احساسی صداقت بیشتری را از خود نشان دهند. زمانیکه از نظر احساسی صادق باشیم، دیگر مجبور نخواهیم بود تا کارهایی را که به دلخواهمان نمیباشد، انجام دهیم. همچنین خیلی سریع تر فردی که برای احساساتمان ارزش قائل است را پیدا خواهیم کرد.

جامعه چگونه صداقت احساسی را تضعیف می کند

صداقت احساسی نیازمند آگاهی، اعتماد به نفس، و حتی شجاعت است.

این به آن دلیل است که همیشه ما در جو اجتماعی یاد گرفته ایم که به احساساتمان بی توجه باشیم، آنها را نادیده گرفته و در مورد آنها به خودمان هم دروغ بگوییم. به عنوان مثال زمانیکه از ما سوال می شود "چطوری" معمولاً جواب می دهیم: "خوبم" حتی اگر به راستی هم خوب نباشیم، باز هم چنین پاسخی می دهیم. حتی گاهی اوقات هنگامیکه کاملاً مشخص است که افراد عصبانی بوده و حالت تدافعی به خود گرفته اند، اگر از آنها سوال کنیم، باز هم حاضر نیستند قبول کنند که عصبانی هستند.

صداقت احساسی از همان دوران کودکی معنا پیدا می کند. کودکان به طور مکرر و آزادانه احساسات واقعی خود را بروز می دهند؛ اما از همان دوران ابتدایی کودکی آنها یاد می گیرند که در بیان احساسات خود صادق نباشند. والدین و مربی ها از کودک میخواهند که فرزندانشان آنطور که خودشان انتظار دارند باید صحبت کنند و یا کارهایشان را انجام دهند. این کار کاملاً مغایر با بروز احساسات حقیقی کودک است. به کودک تعلیم داده می شود که لبخند بزند حتی زمانیکه واقعاً ناراحت و عصبانی است. زمانیکه هیچ گونه احساس پشیمانی ندارد به او یاد می دهند که باید عذر خواهی کند. زمانیکه هیچ گونه احساس قدرشناسی نمی کند به او یاد می دهند که باید بگوید: "متشکرم." زمانیکه احساس می کند نسبت به او بدرفتاری کرده اند، به او یاد می دهند که از شکایت کردن دست بردارد. به او یاد می دهند که افراد را ببوسد و به آنها شب بخیر بگوید، آنهم در حالیکه کمترین علاقه ای به انجام این کار ندارد. به او می گویند که "بی ادبی" و شاید "خودخواهی" باشد که انتظار داشته باشد همه چیز مطابق انتظاراتش پیش برود.

همچنین به کودکان آموزش داده می شود که برای بیان احساسات خود از برخی لغات خاص نمی توانند استفاده کنند. من پدر و مادرهای بسیار زیادی را مشاهده کرده ام که به فرزندان خود آموزش می دادند که از واژه "متنفرم" استفاده نکند. گاهی اوقات هم والدین به شدت مخالف این امر هستند که کودکان احساسات واقعی خود را به طور کامل بیان کنند.

زمانیکه کودکی به پایان می رسد و بچه ها پا به سنین نوجوانی می گذارند، خیلی بیشتر می توانند به جای خودشان تصمیم بگیرند. آنها راحت تر صحبت می کنند و در مقابل بزرگسالان جواب می دهند و آنها را بیش از پیش به چالش بر می انگیزند. اگر افراد بزرگسال در چنین شرایطی احساس خطر بکنند، با بی اعتبار کردن نوجوانان از خود دفاع می کنند و ادراک و احساسات او را مبطل اعلام می کنند. در این شرایط، فشاری از جانب همنوعان، به منظور پیروی از نورم های گروهی، نیز احساس میشود.

با تجربه به چنین شرایطی، نوجوانان و بزرگسالان یاد می گیرند که نمی توانند در مورد احساساتشان صادق باشند. به همین دلیل نوجوانان به طور تدریجی دیگر مانند سابق با والدین، معلم ها، دوستان و حتی خودشان هم صادق نخواهند بود. آنها یاد میگیرند که بیان احساسات واقعی هیچ ارزشی ندارد.

صداقت احساسی و تربیت فرزندان

پدر و مادر در ایجاد یک محیط امن برای بیان احساساتشان نقش مهمی را بر عهده دارند. آنها می توانند محیطی را خلق کنند که کودک و نوجوان آزادانه احساسات خود را بروز دهد و یا فضایی را بیافرییند که درست عکس این قضیه در آن صدق کند. راه و روش تربیت فرزندان در این زمینه از اهمیت بالایی برخوردار می باشد و بر روی این امر که آیا فرزندان در آینده می توانند افراد صادقی در زندگی باشند یا خیر تاثیر بسزایی خواهد گذاشت.

اولین راه برای ایجاد صداقت در احساسات، تصدیق و ارزش قائل شدن برای عواطف فردی می باشد. زمانیکه از نظر احساسی مورد پذیرش قرار بگیریم و احساساتمان را به رسمیت بشناسند، آنوقت دیگر هیچ ترسی نخواهیم داشت که مورد پذیرش قرار نگرفته و یا به خاطر بیان احساسات و افکارمان تنبیه شده و یا با عدم پذیرش روبرو شویم. ما آزاد هستیم که خودمان باشیم و والدینمان نیز ما را همانطور که هستیم قبول خواهند کرد. زمانیکه ما را همانطوری که هستیم بپذیرند- و نه به عنوان تصویری که ما تصور می کنیم باید آنگونه باشیم ? احساس امنیت درونی بیشتری به ما دست خواهد داد. می توانیم از نظر احساسی نیز با دیگران رو راست باشیم و از عدم پذیرش آنها هیچ ترسی به دل راه ندهیم. از آنجایی در اعماق وجود خود احساس امنیت داریم، پذیرش و یا عدم پذیرش از سوی دیگران برایمان اهمیت چندانی در بر نخواهد داشت. آزاد هستیم که خود واقعیمان را به دیگران نشان دهیم. این ویژگی افرادی را که آنها نیز احساس امنیت می کنند و می توانند خودشان باشند را به سوی ما جذب می کند. در نتیجه اطراف ما پر خواهد شد از افرادیکه احساس امنیت، اعتماد به نفس، و صداقت احساسی دارند.

از سوی دیگر اگر همواره در زمان کودکی از بیان احساسات واقعیمان منع شویم، والدیمان هرگز قادر به دیدن "خود واقعی" ما نخواهند شد. در طول زمان چنین بچه هایی هر چه که بیشتر می گذرد، بیشتر از والدینشان فاصله می گیرند و در دوران نوجوانی این شکاف بیش از پیش مشهود خواهد شد. زمانی هم که به سن قانونی رسیده و خانه را ترک می کنند، از برقراری ارتباط با والدین خود پرهیز کرده یا تنها به دلیل جلوگیری از احساس گناه - و نه به خاطر حس دلتنگی- با والدین خود روابط محدودی را برقرار می کنند. در این حالت والدین نمی توانند چهره واقعی فرزند خودشان را که برای سالیان سال زیر یک سقف با او زندگی کرده اند را بشناسند.

اما بدترین چیز این است که والدین احساس میکنند بچه خود را به خوبی میشناسند. حتی ممکن است از کارهایی که او انجام می دهد متعجب شده و احساس ناامیدی کنند. ممکن است بگویند: "من واقعاً متوجه نمی شوم که تو چرا یک چنین کارهایی می کنی!" اما دلیل این امر که پدر و مادرها متوجه نمی شوند، این است که آنها واقعاً دختر و یا پسر خود را نمی شناسند و آن هم دلیلش این است که برای مدت ها مانع بروز صداقت احساسی او می شدند.

ما زمانی احساس خواهیم کرد دیگری به درستی ما را درک کرده که طرف مقابل ما را از نظر احساسی درک کند؛ اما اگر این اجازه را نداشته باشیم که احساسات واقعی خود را بروز دهیم، آنوقت چگونه می توانیم از طرف مقابل انتظار داشته باشیم که ما را درک کند. این امر به ویژه در زمان نوجوانی از اهمیت خاصی برخوردار است و نوجوانان باید از سوی والدینشان درک شوند. شاید والدین با خودشان تصور کنند که فرزندشان را "از سر تا پا" می شناسند اما کودک به هیچ وجه یک چنین احساسی نداشته باشد. این مسئله خود باعث بروز مشکلات بزرگی خواهد شد.

چند نکته دیگر در مورد صداقت احساسی

- عدم صداقت احساسی نیازمند صرف انرژی بیشتری نسبت به بروز صداقت احساسی است.

- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشیم، ارزش احساسات واقعی خود را متوجه نخواهیم شد.

- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشیم بر خلاف سیر تکاملی قدم برداشته ایم.

- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشم، برخلاف واقعیت زندگی راه می رویم، اشتباه می کنیم و این کار انرژی زیادی را از ما زایل می کند.

- عدم صداقت احساسی تنش و استرس بیش از اندازه ای را در جامعه ایجاد میکند.

البته با وجود تمام این حرف ها باز هم من معتقد هستم که وقتی هوش احساسی شما گسترش پیدا می کند که بدانید چه زمان باید از نظر احساسی صادق باشید، چه موقع باید همچنان ساکت بمانید، و چه زمان باید بر طبق احساسات واقعی خود عمل کنید و چه وقت بر خلاف آن. مواردی به عنوان پیوستگی در صداقت احساسی وجود دارند که شامل موارد ذیل می باشد: سرکوبی ناخوسته احساسات، افشای کامل احساسات، صحبت کردن با رعایت جوانب احتیاط، دست کاری عمدی احساسات، و تله های احساسی. همچنین تفاوت شگرفی میان علایق کوتاه مدت و بلند مدت، نیاز فردی و نیازهای دیگران، قضاوت های فردی و مورد قضاوت قرار گرفتن از سوی دیگران وجود دارد. به دلیل مطرح شدن کلیه این مطالب، و برای حل یک مسئله احساسی با توجه به وجود هوش احساسی، تصور می کنم که این خود افراد هستند که باید تصمیم بگیرند که چه زمان و تا چه حد در مورد احساسات خود صادق باشند. بنا بر تجربه های شخص من، تصور می کنم صداقت کامل احساسی زندگی مرا راحت تر کرده، به من کمک کرده تا متوجه شوم چه کسی مرا همانطور که هستم می پذیرد، و احساس درستی، کمال، صمیمیت در من ایجاد کرده.

ناتانیل برندن می نویسد:

اگر قرار است روابط موفق باشند، عشق حقیقت پیدا کند، و صمیمت ایجاد شود، همه افراد باید درک کنند که هیچ چیز "اسطوره ای" و "ویژه ای" در مورد دروغ گفتن، برگرداندن احساسات، طور دیگر جلوه دادن احساسات و افکار، پنهان کردن حقایق، و حقیقت فردی که هستید، وجود ندارد. باید یاد بگیریم که اگر مقوله اسطوره ای و ویژه ای هم وجود داشته باشد در توانایی مواجهه با حقایق، احترام گذاشتن به واقعیت ها و قبول اینکه چه چیزی درست است، خلاصه می شود.

مطالبی دیگری در مورد صداقت احساسی

چکیده ای از مقاله لین لوت، مشاور خانواده و ازدواج

اگر چیزی در ذهن دارید، کاملاً طبیعی است که آنرا به زبان بیاورید، هر زمان که خواستید می توانید "نه" بگویید، و برای خود مرز و محدوده تعریف کنید و به فرد مقابل صادقانه بگویید که چه فکر میکنید و چه احساسی دارید. شاید این امر کار ساده ای نباشد چرا که ممکن است توانایی خود را در تشخیص احساسات واقعیتان از دست بدهید و یا شاید شجاعت بیان چیزی را که در درونتان می گذرد را نداشته باشید، چرا که همواره از کودکی به شما آموزش داده اند که شاید واقعاً چنین احساسی نداشته باشید و اکثراً در یک چنین مواقعی شما را تصحیح کرده باشند؛ اما صداقت احساسی مقوله ای است که با کمی تمرین می توانید آنرا یاد بگیرید. از زمانی آغاز می شود که شما احساس کنید در درونتان احساسات و عواطفی وجود دارد که درست و یا نادرست هستند. در چنین حالتی با استفاده از لغات می توانید ارتباط برقرار کرده و احساساتتان را با دیگران در میان بگذارید.

شاید صداقت در احساسات قدری ترسناک باشد. ممکن است با انجام این کار به احساسات طرف مقابل لطمه وارد کنید و یا خودتان را در معرض آسیب پذیری قرار دهید. همه افرادی که اطراف شما هستند، انسان های خوبی به شمار نمی روند. آنها هم راههایی را یاد گرفته اند که به واسطه آن می توانند نارضایتی خود را نشان دهند از جمله: اه حسرت کشیدن، اخم کردن و فریاد کشیدن در مورد یک موضوع دیگر، و یا حمله ور شدن به طرف مقابل. شما می توانید آنها را تشویق کنید که به حرف هایتان گوش بدهند و به آنها بفهمانید حرف هایی که می زنید فقط اطلاعاتی است که در مورد خودتان به آنها می دهید و لازم نیست که حتماً با آن موارد موافق باشند و یا چیزی را تغییر بدهند و درست کنند. تنها خواسته تان این است که سعی کنند تا شما را بهتر بشناسند، و متوجه شوند که چه چیزی در درونتان می گذرد.

بیشتر افراد تصور می کنند، زمانیکه ریسک پذیر شده و احساسات واقعی خود را بیان می کنند، به طرف مقابل نزدیک تر شده و دیگر لازم نمی بینند که آن کمال ابتدایی را همچنان ثابت نگه دارند. ما هر چقدر بیشتر صداقت احساسی را تجربه کنید، بیشتر پذیرش فردی، عشق و احترام دو جانبه را تجربه خواهید کرد. به سرعت متوجه خواهید شد که صداقت احساسی دو رویکرد مختلف را در بر می گیرد: علاوه بر اینکه می گویید چه احساسی دارید، متوجه خواهید شد که دیگران هم دارای احساسات و عواطف مخصوص به خودشان هستند و شما باید بدون پیش داوری، انتقاد و یا قصد تغییر آنها، به حرف هایشان گوش دهید.

دموکراسی و توسعه اقتصادی پایدار

توسعه اقتصادی در بستر نهادهای سیاسی جامعه انجام می پذیرد که پارامترهای سیاسی و اقتصادی توسعه اجتماعی را تعیین میکنند. درک رابطه بین دموکراسی و توسعه اقتصادی مستلزم شناخت ساختار انگیزه هایی است که در نهادهای سیاسی جامعه نهفته اند.

ادامه دموکراسی و توسعه اقتصادی پایدار

دسترسی آزاد به قدرت و ثروت

عدم پایبندی به قانون، مهم‌ترین عامل توسعه‌نیافتگی

ادامه دسترسی آزاد به قدرت و ثروت