بنگاه دانش اقتصاد *ابتهاج*

مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی

بنگاه دانش اقتصاد *ابتهاج*

مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی

نخبگان، عامل انفجار و عدم انفجار!

نخبگان، عامل انفجار و عدم انفجار!

  نخبگان و مناقصه‌ها

Geniuses and Tenders

مناقصه‌ها در واقع یک نوع نخبه‌پروری و انتخاب نخبگان هستند. البته آن هم از نوع بهتر، زیرا نخبه‌پروری یا انتخاب نخبه گاهی بر اساس معیارهای غیرواقعی، تئوریک و نظریه‌پردازی است که معمولاً نتایج ملموس ندارد و مردم با این نوع نخبگان روابط برقرار نمی‌کنند. مثلاً فرض کنید فیلسوفی اثبات کرد که جوهر قبل از عَرَض بوده و یا حرکت اصل ماده است. با این‌که مسأله بسیار مهم است ولی مردم از این موضوع سردر نمی‌آورند. اگر فیزیک‌دان بزرگی سیاه‌چاله‌ی کهکشان هفتم را کشف کند و ثابت کند که آن سیاه‌چاله در واقع عنصر ضدماده است که الکترون و پروتون آن برعکس ماده قرار دارد، یعنی الکترون در هسته آن ضدماده است و پروتون در مدارهای آن گردش می‌کند؛ گرچه این امر بسیار مهم است زیرا به این واسطه می‌تواند «عدم» و نابودی را  تعریف کند و بگوید بر اثر برخورد ماده و ضدماده، عدم به وجود می‌آید، اما مردم می‌گویند به چه درد ما می‌خورد؟ ولی وقتی در یک مناقصه کسی برنده می‌شود و یک مدرسه می‌سازد و یا یک شهر را لوله‌کشی گاز می‌کند، همه آن شهر این موضوع را دریافت می‌کنند و از او تشکر می‌نمایند. وقتی مناقصه‌ای برگزار می‌‌گردد، همه نخبگان سراسر جهان در یک میدان مسابقه حاضر می‌شوند و توانایی‌های علمی، فنی تخصصی خود را در می‌آورند. هر یک از شرکت‌کنندگان یک نخبه هستند و کسی که برنده می‌شود نخبه نخبگان است. کسی که قادر باشد یک شهر را دارای برق یا آب یا گاز کند، یک نخبه است ولی اگر چند نفر از این نخبه‌ها داشته باشیم به طوری‌که بتوانیم انتخابات برگزار کنیم، برنده‌ی این انتخابات، نخبه نخبگان می‌شود.

 

نخبه و مسأله جمعیت

Genius and Population                         

مالتوس جمعیت‌شناس معروف، پیش‌بینی کرده بود که پس از 30 سال، جمعیت جهان، دنیا را منفجر خواهد کرد ولی از پیش‌بینی او 130 سال یعنی پیش از 4 دوره‌ی 30 ساله گذشته و جهان منفجر نشده است! و یا 30 سال پیش کتاب‌ها نوشتند و مقالاتی منتشر شد که در سال 2000 نفت ایران تمام می‌شود و ملت ایران به گدایی می‌افتند! در همان زمان‌ها نوشتند و گفتند که اختلاف کشورهای پیشرفته و عقب‌مانده صدها برابر می‌شود! اما دیدیم که ژاپن و چین و ایران جلو رفتند و اروپا و آمریکا در جا زدند و شوروی هم از هم پاشید!

جمعیت‌شناسان بدبین مانند مالتوس هنوز هم وجود دارند. آنها فقط چند نقطه در جهان مثل کلان شهرها را می‌بینند و فریاد برمی‌آورند که جمعیت زیاد شده و جهان در حال انفجار است اما سال‌هاست که چنین می‌گویند و می‌گویند و هر بار مجبورند 30 سال دیگر را تمدید کنند. کافی است این جمعیت‌شناسان بدبین سفری به کویر یا روستاها یا شهرهای کوچک داشته باشند، آن‌وقت می‌بینند که کمبود جمعیت به صورت آزار دهنده‌ای باعث ویرانی و خرابی آنها شده است. هنوز دریاها مورد بهره‌برداری قرار نگرفته‌اند و بسیاری امکانات دیگر هنوز بکر و دست نخورده است.

جنگل‌های آمازون، بیابان‌های استرالیا، اقیانوس‌های هند، اطلس و... و حتی بیابان‌های تگزاس، کالیفرنیا، بوتا و یا این‌طرف؛ معادن وسیع سیبری مورد بهره‌برداری قرار نگرفته‌اند. قطب شمال و جنوب هنوز کسی را ندارد. اعماق‌زمین، طبقات فضایی، همه و همه آرزوی داشتن جمعیت دارند. کرات و سیارات خالی از سکنه هم که جای خود دارند.

 

قانون هوش متوسط

روانشناسان، ضریب هوشی (IQ) افراد را در یک منحنی نرمال توضیح داده‌اند.

در جامعه نرمال 65% جامعه دارای IQ=100 یا معمولی هستند، یعنی اگر میانگین هوش افراد را صد بگیریم، بین 90 تا 110 و در محدوده حول محور میانگین هستند و هوش متوسط جامعه را تشکیل می‌دهند، اما 4 محدوده دیگر هست که تعریف آن به شرح زیر است 2Z- محدوده افراد کم هوش یا «کالی» است و  3Z- افراد «کودن» هستند و ... و برعکس آن 2Z+ محدوده افراد باهوش و 3Z+ و محدوده افراد نابغه یا نخبه است.

برای ساده شدن موضوع، معمولاً کسانی که در حد کلاس اول یاد می‌گیرند و شخصیت روانی آنان در حد آن است، دچار تثبیت روانی شده و کودن باقی می‌مانند. کسانی که بتوانند مدرسه راهنمایی را تکمیل کنند ولی بیشتر از آن را نتوانند ادامه دهند از نظر تحصیلی کم هوش هستند، کسانی که بتوانند دیپلم بگیرند دارای هوش متوسط یا نرمال هستند. کسانی‌که فوق دیپلم یا لیسانس می‌گیرند، در رده باهوش‌ها و کسانی‌که در حد فوق تخصص و دکتری باشند، نخبه محسوب می‌شوند. البته این مثال است در هر نوع زمینه فعالیتی چنین تقسیم‌بندی وجود دارد. مثلاً کسانی که در تحصیلات ضعیف هستند ممکن است در اختراع قوی باشند و نوآوریِ بدیع داشته باشند، چنانچه انیشتن و یا دیگر دانشمندان مانند ادیسون این‌طور بودند.

قانون نیم‌درصدی!                              0/05% rule                                              

بر اساس نظریه روانشناسی توصیفی، فاصله بین Z+ و Z- همان 65% است یعنی در یک جامعه نرمال هر توصیفی، شامل 65% مردم آن می‌شود، یعنی چه در محاسبه میزان وزن، قد، رنگ مو و پوست و غیره، معمولاً 65% مردم دارای حد وسط آن جامعه هستند.

اما در دو طرف یعنی 2Z+- ، 95% جامعه را شامل می‌شود و 3Z+- تا 99% هم می‌رسد. یعنی مردم عادی، از کوچک‌ترین وضعیت تا بالاترین وضعیت، 99% یک صنعت را می‌پوشانند و 1 درصد باقی مانده در دو طرف هر کدام نیم درصد، حالت‌های خاص را در دو گوشه منحنی نرمال نشان می‌دهد. افراد فاقد هوش و افراد بسیار باهوش در دو سوی این منحنی هستند که در آموزش و پرورش از آنان به عنوان استثنایی نام برده می‌شود. معلولان ذهنی و حرکتی در طرف منفی آن هستند و تیزهوشان، در طرف مثبت آن. استعدادهای درخشان معمولاً مانند معلولان ذهنی باید در محیط جداگانه پرورش یابند. البته برخی صاحب نظران این مسأله را قبول ندارند و می‌گویند استثنا، در قاعده خود را نشان می‌دهد. اگر استثناها را جدا کنیم سرخوردگی و یا خودمحوری به وجود می‌آید. مثلاً اگر همه معولان ذهنی را در مدارس عادی پذیرش نکنند، یک مجموعه افسرده، در کنار هم ایجاد می‌شود که باعث سرخوردگی آنان می‌شود و برعکس اگر نخبگان هم از جامعه جدا شوند و برای خود مجموعه جدیدی به وجود آورند، باعث رشد خود محوری می‌شود و داشتن دیدگاه صنفی و حس برتری آنان باعث خواهد شد امکانات بیشتری بخواهند و یا هرگونه کمبود و کاهش امکانات را توهین به خود تلقی کرده و راه فرار یا عزلت را برمی‌گزینند. اما وجود آنان در درون مردم عادی هر لحظه به آنان یادآوری می‌کند که دارای برجستگی هستند و باید از مردم و خدای خود تشکر کنند.

 

نخبگان، عامل انفجار و عدم انفجار!

!blasting and non blasting factors               

وجود نخبگان با یک نسبت ثابت با جمعیت هر کشور باعث راه‌یابی جدید آن جامعه در مسیر تمدن و پیشرفت است. نخبگان مانند ستارگان در شب‌های تاریک جامعه می‌درخشند و راهنمایی‌های آنان مسیر هدایت و پیشرفت را روشن می‌سازد استفاده از نخبگان در مسیر پیشرفت جهان باعث شده تا از ساده‌ترین مواد و امکانات بهترین بهره‌وری را داشته باشند. هر نوع اختراع و ابتکار یک قدم به پیش است. به یاد آوریم که روزی انسان از ترس زندگی به غارها پناه می‌برد ولی امروزه دارای بهترین شرایط رفاه است و همه‌ی اینها مدیون نخبگان هر کشور است، البته ممکن است این نخبگان حرکت منفی یا تغییر مکان داشته باشند ولی میزان آن همیشه نسبت به جمعیت ثابت است. مثلاً ممکن است اغلب نخبگان در آمریکا یا اروپا جمع شوند ولی ترکیب جمعیتی و نژادی نخبگان نشان می‌دهد که توزیع آنان بین ملل مختلف مساوی است. یعنی مثلاً بیشترین نخبگان چه در آمریکا و یا اروپا از چین هستند، سپس از هندوستان و بعد، کشورهای دیگر.

تجمع آنان مثلاً در آمریکا می‌تواند هم علل اختیاری داشته باشد و هم علل اجباری، یعنی ممکن است تجمع و یا خوش بینی نخبگان به آمریکا باعث رشد آمریکا شده است یعنی آنان مهاجرت کردند و علوم و توانایی را در اختیار آمریکا قرار دادند و یا برعکس، آمریکایی‌ها اقدام به سرقت این نخبگان نموده آنان را در سازمان سیا جمع‌آوری کرده‌اند. عملکرد این دو روش کاملاً از هم جداست؛ اگر تجمع یا سیر و سفر و جابجایی نخبگان آزاد و اختیاری باشد نتیجه آن جلوگیری از انفجار جمعیت و مایه پیشرفت و رفاه آنان است. اما اگر به زور یا توسط قدرت‌ها دزدیده شده باشند برعکسِ عملکرد آنان ساخت مواد انفجاری و امکانات برای نابودی بشر است!

انسان شبیه توپ                     Human as a ball                                                                

داروین معتقد بود که برخی از اعضای بدن که فعالیت نکنند، از بین می‌روند و به همین جهت 40-50 سال پیش بسیاری ادعا کردند انسان‌ها به دلیل استفاده بیش از حد از مغز، و اختراعات عجیب و غریب نیازی به دست و پا نخواهند داشت و در سال 2000 ما شاهد انسان‌هایی خواهیم بود که فقط یک کله هستند شبیه توپ و دست و پا نیازی ندارند؟!

این تئوری البته با برخی مشاهدات تاریخی هم عجین می‌شد. مثلاً در نقش رستم یا تخت جمشید آثار باستانی‌ای وجود دارد که سرباز هخامنشی را سوار بر اسب نشان می دهد در حالی‌که پاهای او روی زمین کشیده می‌شود، یعنی قد و قواره انسان‌های هزار سال پیش بزرگ‌تر از امروز بوده است. آثار پنجه علی یا قدم‌گاه نیز مبین این است که دست‌ها و پاهای مردان در هزار سال پیش بسیار بزرگ‌تر از انسان امروزی بوده است.

اما به هر حال این موضوع روشن است که نخبه‌گرایی و انتخاب نخبه به عنوان یک طبقه برتر چه از لحاظ فکری و چه از لحاظ عملی باعث تغییراتی در زندگی و آداب و رسوم و شرایط طبیعی و فیزیکی نیز می‌شود. هم اکنون نخبگان ایران در سراسر جهان پراکنده هستند، طبیعی است اگر این همه نخبه ساماندهی شده و در یک مرکزی گردآوری شوند می‌تواند آثار بسیار پرباری داشته باشد و این علاوه بر آن است که ایران در طول تاریخ نشان داده که هوش برتر را داشته است یعنی میانگین IQ در ایران بالای 3Z+ بوده است به طوری‌که کشف آمریکا را به کریستف کلمب نسبت می‌دهند ولی او نقشه‌های یک استاد ایران را به سرقت می‌برد و با آن می‌تواند آمریکا را کشف کنند و یا گالیله آثار ابوریحان بیرونی را به نام خودش مطرح می‌سازد و یا روح القوانینِ منتسکیو بر اساس نامه‌ی دو ایرانی به او نوشته می‌شود و این پرفسور حسابی و دکتر هشترودی بودند که کتب شیخ بهایی را برای انیشتین بازگو می‌کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد