مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی
مقالات آموزشی اقتصادی صهیب عبیدی
معرفى کتاب
شناخت کلى و عمومى
کتاب دیباچهاى بر مدیریت اسلامى، توسط عبدالمجید رشیدپور به نگارش در آمده و بنیاد فرهنگى امام مهدى(عج) آن را در 180 صفحه و در قطع رقعى، به طبع رسانیده است.
مؤلف کتاب در پیش گفتارى که بر این اثر نگاشته، یادآور شده که مدیریت اسلامى، از خودسازى سر بر مىآورد و در حقیقت، این رشته، بخش کوچکى از گزینش پیامبران بوده، زیرا در نحوه برگزیدن و خصال و صفات پیامبران، نوعى هماهنگى دیده مىشود.
وى مىافزاید: مدیریت در اسلام، بر معنویت و اخلاق استوار است و مدیر اسلامى، بر حسب درخواست جامعه و احساس مسئولیت، زیر بار این تکلیف خطیر مىرود و در این راه، جز پذیرش رضایت پروردگار، هدف دیگرى ندارد.
نیاز به مدیر صالح
مؤلف در فرازى از کتاب مىنویسد: هیچ جامعهاى بدون رهبر و هیچ کاروانى بدون مدیر کاروان و هیچ لشکرى بدون فرمانده، بقا و دوام نخواهد یافت. نظام همه امور، درگرو مدیریت صحیح است. وى با الهام از آیات قرآن و سخنان حضرت علىعلیهالسلام نتیجه مىگیرد که مدیریت، شعبهاى از رهبرى جامعه بوده، به صلاحیت و شایستگى نیاز دارد.
به باور وى، اگر چه مدیر همچون دیگر افرادباید زندگى کندو از امکانات لازم و ضرورى و خدمات رفاهى برخوردار باشد، اما باید این واقعیت را در نظر داشت که مدیر، الگوى دیگران است و باید چگونه زیستن خود را با زندگى محرومانى که از سادهترین امکانات زیستن برخوردار نمىباشند، هماهنگ کند و در چنین شرایطى، لازم است از حداقل مظاهر زندگى استفاده کند
مدیر صالح، از نیروى بدنى کافى بهرهمند است و در عین حال، امین مردم و امانتدار جامعه است و باید در حفظ و حراست از اموال عمومى، میراث فرهنگى و توانمندىهاى فکرى و علمى جامعه، نهایت توان خود را به کار برد.
اهداف مدیریت
نویسنده درباره اهداف مدیریت مىنویسد: مدیریت، به طور ذاتى، داراى مطلوبیت نمىباشد؛ بلکه به عنوان عامل ثانوى، موردتوجه قرار مىگیرد. استیفاى حقوق مسلمانان، کمکرسانى و مساعدت به افرادى که دچار مشکل هستند و مساعدت در رفع حوائج افراد جامعه، از اهداف مدیریت اسلامى مىباشند. روحیه برترى طلبى و جاهطلبى، نه تنها هدفهاى عالى مدیریت را مخدوش و آسیبپذیر مىسازد، بلکه به فضیلتهاى اخلاقى رایج در جامعه، آسیب وارد مىکند. کسى که این سمت را مىپذیرد، باید توجه داشته باشد که کار دشوارى را عهدهدار شده است؛ زیرا تصمیمگیرىها، نفى و اثباتها و هدفهاى مدیریت، با اعراض و نفوس مردم و نیز با اموال بیتالمال در ارتباط است. و در روز رستاخیز، مقدارها مورد سؤال قرار مىگیرند و اصولاً بخش مهمى از تقواى راستین و ایمان واقعى، در گرو حفظ و حراست از اموال عمومى و خصوصى مردم است و قرآن و روایتهاى معتبر، این حقیقت را مورد تأکید قرار دادهاند. مدیرى که در برنامهریزىها و کلان نگرىها و هدفهاى کلى و جزئى تشکیلات خویش، در پىانگیزههاى خالصانه و الهى است، قاطعانه، کارش را انجام مىدهد.
هماهنگى در مدیریت
مجموعهاى از خصال و فضیلتهاى اخلاقى اگر در اعماق وجود مدیر به رشد و شکوفایى برسند، او با استوارى افزونتر، مىتواند قلههاى سربلندى را فتح کند. در این مسیر، اگر فردى نمىتواند این مسئولیت را بپذیرد، نباید به آن تمایل نشان دهد؛ زیرا ناتوانىها و کاستىهاى مداوم، او را پیوسته وادار به عذرخواهى مىکند و این روند، یک نوع خفت و خوارى و ذلت را به وجود مىآورد و خداوند، راضى نیست که انسان مسلمان، رفتار و کردارى داشته باشد که عزتش را مخدوش سازد.
شهامت آن نیست که هر شغلى را که به ما پیشنهاد دادند، به سرعت قبول کنیم؛ بلکه باید توانایىهاى علمى و عملى را در نظر بگیریم.
کنار نهادن مسئولیتى که با توانمندىهاى ما انطباق ندارد، نه تنها نشانه ضعف نمىباشد، بلکه استوارى در عقیده و عمل را مىرساند و این تصمیم، مىتواند جلو امور اجرایى زیان بار را بگیرد و مدیر را از هلاکت برهاند.
مدیر خوب، آن کسى نیست که کار زیاد مىکند و مدام در حال دویدن است؛ بلکه مدیر شایسته در پىهماهنگ ساختن نیروها و برنامهریزى دقیق مىباشد و این مهم را در پرتو فکر عالى و اندیشه خوب، مىتوان عملى ساخت.
نقش ارتباطى
مدیر شایسته، کسى است که در عین برخوردارى از توانایىهاى فکرى، روحى و بدنى، از تجارب دیگران، به نحو مطلوب و مقتضى کمک مىگیرد. او باید بداند که هر قدر انسان با تجربه و کامل باشد، باز هم از تمام کمالات برخوردار نیست. استفاده از سازوکار دیگر مدیران، بدین معنا نیست که مدیر، به تقلید صرف اکتفا کند؛ بلکه ضرورت دارد که ضمن آشنایى با راههاى موفقیت، ذوق و استعداد خود را پرورش دهد.
مدیر قدرتمند، کسى است که به مدد ایمان و پارسایى، به جاى ایجاد رابطه خشک و سرد اجرایى و بخشنامهاى، محیط اداره را سرشار از صمیمیت مىکند و همه کارکنان را با یک تحول درونى، علاقهمند به وظایف و مسئولیتهاى ادارى و اجرایى خویش مىکند.
مدیر موفق، ضمن اهمیت دادن به کارهاى بزرگ، از امور جزئى و مسائل به ظاهر کوچک، غفلت نمىکند. گاهى دقت در مسائل جزئى، راه حل جالبى براى درمان مسائل حیاتى پدید مىآورد.
مشورت مدیر با دیگران، از اصول ارتباطى است و این برنامه باعث مىشود تا افراد طرف مشورت، احساس شخصیت کرده، روحیه همکارى و صمیمیت آنان گسترش یابد.
اشخاصى که از آنان مشورت خواسته مىشود، مىکوشند تا توانایىهاى فکرى خویش را قوىتر کنند و به آگاهىهاى علمى خود بیفزایند تا بهتر بتوانند در این امر، مشارکت کنند و این روند، کارآیى سازمان را ارتقا مىدهد.
مدیر و تشویق و توبیح
مدیر باید شرایطى را فراهم کند تا کارمند نیکوکار، با اظهار علاقه، به تلاش خود ادامه دهد و کارمند کم کار و آنهایى که بازدهى مفیدى ندارند، از این شیوه دست بردارند و با تحرک و پویایى و ایجاد رغبت در خویش، خود را با نهاد یا سازمان، هماهنگ سازند. از این رو، مدیر با در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات، لازم است افراد فعال و متعهد را با عناوین گوناگون، مورد تأیید و حمایت قرار دهد و در مورد خاطیان نیز با روشى درست و عاقلانه، نوعى بىمهرى و نفرت را پیش گیرد و یا به توبیح آنان بپردازد.
مدیر در تشویق و تنبیه، باید روحیه بشارت، ملایمت و سهلگیرى را از یاد نبرد و روح امید و نشاط را بر اداره زیرنظر خود حاکم سازد.
اتخاذ این روش، ضمن آن که نوعى تعدیل و توازن به وجود مىآورد، سبب مىشود تا کارمندان به جنبش وا داشته شوند و هنرها، ذوقها، خلاقیتها و فداکارىهاى خود را بروز دهند. عزل و نصبهاى مدیر نیز باید از معیارهاى واقعى، ارزشهاى راستین و اصول عینى سرچشمه بگیرد.
معیارهاى سیاسى، حزبى و قومى در این تصمیمگیرىها، تعادل سازمانى را مخدوش مىسازد و اعتماد افراد را سلب مىکند. تقوا و تعهد، ایجاب مىکند که کار را به اهلش بسپاریم و در صورت مشاهده خیانت و مسامحه از کسى، وى را بر کنار کرده، فردشایستهاى را جایگزین وى کنیم.
بدیهى است که کاستىهاى جزئى، با تذکر، مشورت و مذاکره، قابل حل مىباشند و نیاید آنها را بهانه تصفیه حسابهاى شخصى قرار داد. نکته دیگر این که اگر فردى از مقامى عزل شد، نباید تمام افرادى که با وى همکارى داشتند، کنار گذاشته شوند و تغییر دادن یک نفر. نباید منجز به نفى نیروىهاى دیگر شود و اگر این روند پیش گرفته شود، سازمان باخسران زیادى مواجه مىشود.