عبارت «مدیریت اسلامی» ترکیبی اضافی از دو کلمه «مدیریت» و «اسلامی» است. اما سؤال این است که آیا از این ترکیب، معنای مشخصی استنباط میشود یا فاقد معنا است؟ همچنین در صورت مثبت بودن پاسخ آیا این عبارت دارای یک حقیقت عینی است یا ذهنی؟ به عبارتی آیا مدیریت اسلامی قابلیت تحقق خارجی دارد یا تنها در حوزه نظر و ادعا مطرح است؟ پاسخ آنکه در مورد معناداری این عبارت شاید تردیدی نباشد اما اظهارنظرهای فراوانی در مورد وجود عینی یا ذهنی و نحوه تحقق آن مطرح شده است. میتوان دیدگاههای مطرح شده در این زمینه را بر یک پیوستار تصویر نمود که چهار دیدگاه شاخص در این پیوستار قابل طرح خواهد بود:
· دیدگاه اول: مدیریت اسلامی فاقد وجود خارجی و حقیقت عینی است.
این دسته معتقدند که مدیریت یک علم است و مانند هر علم دیگر، اسلامی و غیر اسلامی ندارد و این عبارت را ساخته و پرداخته ذهن عالمان متعصب دینی برای بسط حاکمیت خود به تمامی شؤون زندگی اجتماعی میدانند. این افراد در گام نخست مدیریت اسلامی را معادل «مدیریت فقهی» در نظر گرفته و در گام بعدی آن را به «مدیریت فقیهان» بر ارکان جامعه تعبیر میکنند و با تشبیه این نوع مدیریت به مدیریت حاکمان کلیسا در قرون وسطی، ماهیتی کاملاً سیاسی - و نه علمی- برای آن قائل هستند. در میان نظریهپردازان این دیدگاه، گروهی یافت میشوند که شاید در ظاهر، منکر وجود مدیریت اسلامی نباشند و حتی در ظاهر به حمایت از آن هم بپردازند اما در عین حال مدیریتی را اسلامی میدانند که صرفاً در جهت توسعه اقتصادی کشورهای اسلامی باشد. بر این اساس میتوان مدیریتی مشابه مدیریت ژاپنی که توسعه و پیشرفت را به دنبال دارد را نیز مصداق مدیریت اسلامی دانست. نتیجه این دیدگاه تهی ساختن مدیریت اسلامی از ارزشهای دینی و نزدیک سازی آن به مدیریت غربی است.
· دیدگاه دوم: اسلام برای کلیه جزئیات زندگی و از جمله مدیریت، دستورهای کاملاً مشخص دارد.
این دیدگاه که در واقع نقطه مقابل دیدگاه اول را تشکیل میدهد معتقد است که اسلام بدون نیاز به علم برای حل کلیه تعارضات اجتماعی بشر، نسخه و دستور مشخص دارد. به عنوان نمونه میتوان با استفاده از آیات قرآن و یا روایات، نحوه مقابله با تورم را یافت.
· دیدگاه سوم: مدیریت اسلامی همان مدیریت مدیران مسلمان است.
گروهی دیگر معتقدند که مدیریت اسلامی، بررسی توصیفی نحوه مدیریت مدیران مسلمان در طول تاریخ است. یعنی همانگونه که فلسفه اسلامی به معنای فلسفه فیلسوفان مسلمان است؛ مدیریت اسلامی هم معنای مشابهی دارد. بر این اساس باید رفتار حاکمان مسلمان در طول تاریخ مورد توجه و بررسی قرار گیرد. به عنوان نمونه، مطالعه شیوه مدیریتی پیامبر اکرم (ص) و خلفای راشدین میتواند سودمند واقع شود.
· دیدگاه چهارم: تأثیرگذاری اسلام بر مدیریت از طریق نظام ارزشی.
این رویکرد که در میانه پیوستار قرار میگیرد، اثرگذاری اسلام بر نظریهها (و از جمله روشهای عملی مدیریت) را از طریق تأثیرات ناشی از ارزشهای اسلامی میداند. به عبارت دیگر نظام ارزشی اسلام بر مدیر مسلمان تأثیر گذارده و انتخاب روشهای عملی مدیریتی را از سوی او متأثر میسازد. لذا در عمل شاهد خواهیم بود که در یک موقعیت مشابه، در بسیاری موارد مدیر پایبند به اسلام به شیوه متفاوت از مدیر غیر پایبند عمل خواهد کرد. این تفاوت را باید در «چرایی»، «هدف» و «معیار» جستجو نمود.
در ادامه خواهیم دید که دیدگاههای اول و دوم را باید ناشی از عدم شناخت صحیح از اسلام و گرفتار نوعی افراط و تفریط دانست. رویکرد سوم نیز هرچند تا حدود زیادی سودمند است اما دیدگاه چهارم صحیحتر از سایر دیدگاهها به نظر میرسد. در واقع اسلام دارای یک نظام ارزشی پویا و منظم است که میتواند در پاسخ به سؤالات بشر با توجه به مقتضیات زمان و ارزشهای خاص خود احکام مشخص و معینی در مقولههای اجتماعی و از جمله مدیریت صادر کند. در مباحث بعدی ابعاد این نظام ارزشی را بیشتر بررسی خواهیم نمود.
سلام .وبلاگ مفیدی دارید.سری هم به وبلاگ استدما بزنید .ضرر نمی کنید.
www.shahrzadsadeghi.blogfa.com